⚘𝑲𝒂𝒇𝒌𝒂 𝒐𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝑺𝒉𝒐𝒓𝒆 𝟐༄❆
قدمهاشو با سرعت بیشتری به سمتِ خونهی ژان بر میداشت اما شوانگ هیچ عجلهای برای رسیدن نداشت و با فاصلهی زیادی پشت سرش سلانه سلانه قدم میزد.
_«ییبو.. پدرت هنوز از سفر بر نگشته؟!»
یهباره این سوال رو پرسید و از عطش پسر برای رسیدن به خونهی ژان کم کرد.
_ «نه.»
کوتاه جواب داد، اما به این کلمهی کوتاه اکتفا نکرد. سرجاش ایستاد و منتظر شد تا شوانگ بهش برسه و در این فرصت با نگاه کردن به آسفالت سیاهِ زیر پاش با لحن ملایم خطاب به پسر گفت:
_«مادرم امیدواره برگرده. شیا هم میگه این اولین باری نیست که اون همچین سفر طولانی رفته. بر میگرده.»
_«آره، منم میدونم بر میگرده. اما برای کنکورت... میخواستی با اون حرف بزنی-»
_«من تصمیمو گرفتم شوانگ!»
ییبو با کلمات محکم و قاطع گفت و در انتهای جملش لبخند گرمی به دوستش تقدیم کرد. دوباره به شوانگ پشت کرد و با قدمهای استوار از سراشیبی که به خونهی ژان میرسید بالا رفت و با همون لبخند ادامه داد:
_ «میرم اقیانوس شناسی میخونم. اونوقت میتونم همراهِ اون سوارِ کشتی بشم. ملوانایِ زیادی خواهیم داشت و سفرهای زیادی باهم خواهیم رفت. نمیدونم چی قراره تجارت کنیم، اما شاید اونجا دزد دریایی هم دیدیم!»
_«اونقدرم هیجان انگیز نیست. میدونی که.»
ییبو پوفی کرد و دستاشو توی هوا تاب داد:
_«اهمیتی نداره چون هیجان برای من خوب نیست!»
_«درواقع ییبو. تو لازم نیست توی این آزمون شرکت کنی.»
با شنیدن حرف شوانگ، سرجاش ایستاد و دستاشو مشت کرد. خیال داشت با حال خوب سراغ ژان بره اما با این بحث به کل علت اومدنش رو به این منطقه فراموش کرد و سر شوانگ غر زد:
_«این حرفا رو شیا بهت گفته، نه؟ بهت گفته بیایو منو منصرف کنی؟... چرا شوانگ؟.. تو که همیشه بهم میگفتی آزادم مث بقیه زندگی کنم!»
_«هنوزم همینو میگم!»
پسر بیطرفانه جواب داد و به طرف ییبو قدم برداشت.
_«اما تمام حرفمون اینه لازم نیست خودتو به دردسر بندازی. تازه حتی اگه شرکت نکنی، تو لونه خرگوش رو داری! قول میدم اونجا بیشتر از دریانوردی بهت خوش بگذره!»
VOCÊ ESTÁ LENDO
➤𝑻𝒉𝒆 𝒄𝒖𝒓𝒔𝒆 𝒐𝒇 𝒅𝒂𝒏𝒅𝒆𝒍𝒊𝒐𝒏𝒔
Fanfic❊نِیم : The curse of dandelions ✘کاپل : ʸᶤᶻʰᴬᶰ 【ژانر : [𝓐𝓷𝓰𝓮𝓼𝓽] - [𝓡𝓸𝓶𝓪𝓷𝓬𝓮] -[𝓢𝓵𝓲𝓬𝓮 𝓸𝓯 𝓵𝓲𝓯𝓮] -[𝒟𝓇𝒶𝓂𝒶]-[𝓜𝔂𝓼𝓽𝓮𝓻𝔂 ] 】 ◀هپی اند. ⏱پایان یافته . . ★ [تریلر] . . دیدی آدما روزاشونو با امید فردایی بهتر پشت سر میذارن...