⚘𝑫𝒓𝒆𝒂𝒎𝒔 𝒄𝒐𝒎𝒆𝒔 𝒕𝒓𝒖𝒆༄❆
ییبو خم شد و از روی شیشهی شکسته شده، قاصدک سرخ رو آزاد کرد و توی دستش تاب داد.
_«میخواستم توی اون فردا ازت بخوام به کنار هم زندگی کردن ادامه بدیم...»
با قاصدک بازی کرد.
_«اما الان معنی حرفم عوض شده، بزرگتر شدم، زندگیمو دارم، قوی تر شدم، همونطور که میبینی، مردی شدم واسه خودم، مثل خودت...پس این یه تصمیم آگاهانه است که هر روز بهش فکر میکردم، اگه فردا ببینمت ازت بپرسم..»
با کمی فاصله، مقابل ژان روی زمین زانو زد و با بالا گرفتن کف دستش به سمت ژان، انگشت شست و اشارهی بهم چسبیدهی دست دیگشو نشون ژان داد و پرسید:
_«با من ازدواج میکنی؟!»
ژان با ناباوری به حلقه گل کوچیکی که ییبو با ساقهی گل قاصدک درست کرده بود چشم دوخت. اون چیزی که شنیده بود رو باور نمیکرد چون از حد تصوراتش همه چیز فراتر رفته بود اما طول نکشید که بلند بلند زد زیر خنده و این حس رمانتیک رو از ییبو گرفت و پسر رو شوکه کرد!
_«این چیه دیگه!! شوخی میکنی؟»
ییبو پلک زد و به حلقه گلش چشم دوخت. ژان هنوزم همون ژان بود و خودشم؟ پلکهاشو به نرمی روی هم گذاشت و لبخندی روی لب آورد.
_«خب توقع نداشتی که حلقهی نقرهای که ده سال پیش با اولین حقوقی که از مارکو گرفتم، برات خریدمو همراه خودم همهجا حمل کنم درحالی که باید تو دستت باشه؟»
سکوت برقرار شد و پرندهای که آواز میخوند از روی کابل پر کشید. قبل از اینکه فکر کنه همه چیز شبیه گذشتهاست و اشتباه کرده، ژان با گرفتن حلقه گل، خودش رو توی بغل ییبو انداخت.
_«من حتی قبل از اینکه بپرسی خودمو همسر تو میدیدم! هرچند منتظر بودم رسمیش کنی! پس بله! بله وانگ ییبو! فقط بهم قول بده، کنارم بمونی، مال من بمونی و باهمدیگه فرداهای بیشماری بسازیم.»
_«قول میدم»
درحالی که به چشمای ییبو که بهش میخندید نگاه میکرد، دستاشو دور صورت پسر قاب کرد و قبل از بوسیدن لباش گفت:
_«قاصدکت مال توئه؛ تنها آرزوی من...»
༄❆.༄❆.༄❆.༄❆.༄❆.
شارلوت به صندلی تکیه داد و از مهماندار نوشیدنیِ توت فرنگیشو گرفت. پدرش درحال مطالعهی روزنامه بود و هرازگاهی درمورد اقامتشون توی چین از تک دخترش سوال میپرسید و دخترک هم سوالات رو جواب میداد. کاملاً سرد و بهدور از توضیحات اضافی.
وقتی دید پدرش درمورد جای خالی ژان و شوانگ ازش چیزی نمیپرسه، خیلی آروم همراه با تر کردن گلوش پرسید.
YOU ARE READING
➤𝑻𝒉𝒆 𝒄𝒖𝒓𝒔𝒆 𝒐𝒇 𝒅𝒂𝒏𝒅𝒆𝒍𝒊𝒐𝒏𝒔
Fanfiction❊نِیم : The curse of dandelions ✘کاپل : ʸᶤᶻʰᴬᶰ 【ژانر : [𝓐𝓷𝓰𝓮𝓼𝓽] - [𝓡𝓸𝓶𝓪𝓷𝓬𝓮] -[𝓢𝓵𝓲𝓬𝓮 𝓸𝓯 𝓵𝓲𝓯𝓮] -[𝒟𝓇𝒶𝓂𝒶]-[𝓜𝔂𝓼𝓽𝓮𝓻𝔂 ] 】 ◀هپی اند. ⏱پایان یافته . . ★ [تریلر] . . دیدی آدما روزاشونو با امید فردایی بهتر پشت سر میذارن...