⚘ 𝑫𝒆𝒔𝒑𝒆𝒓𝒂𝒕𝒆༄❆
ییبو روی سکو نشست و دستهاشو روی زانوهای تا شدهاش قرارداد. درحالی که نگاهش رو به انعکاس مهتاب روی سنگ فرشها دوخته بود، صدای قدمهای شوانگ رو شنید که به اون نزدیک میشد. درحالی که کفش سیاه رنگش درست مقابل نگاه ییبو قرار گرفته بود، با بلند کردن سرش به طرف قرص ماه، آهسته پرسید:
_«تو چیکار میکنی؟»
_«قبلاً چیکار میکردم؟»
_«قبلا.. شبیه الان نبودی!»
_«پس درآینده هم شبیه الانم نمیمونم.»
شوانگ لبخندی زد و کنار ییبو نشست. دستهاشو تویهم گره کرد و به نیم رخ محزون ییبو نگاهی انداخت.
_«نبایدم شبیه الانت بمونی! مثلاً عطر مزخرفتو عوض کنی!! یا حتی مثل اون روز، یهویی بیهوا تصمیم بگیری ژان رو ببینی! میدونی که دارم کِی رو میگم؟»
_«لی شوانگ!»
_«چیه؟ دارم اشتباه میکنم؟! قطعا نه!»
_«من بهت زنگ نزدم که بیای اینجا درمورد شیائو حرف بزنیم! همهچیز تموم شده. خب؟ مسئلهای که میخواستم بهت بگم موضوع مامانه! اگه شیا و دانگمی همراهتون برن اون زن خیلی تنها میشه! درضمن الان برای دانگمی زوده که اونجا بره!»
_«اقامت گرفتن الکی نیست. مطمئن باش تا اون موقع اون بچههم زبانشو قوی میکنه. مگه کاری داره؟»
_«نمیدونم... اما درکل.. حواست هست دیگه؟»
شوانگ نگاهشو از چهرهی گرفتهی ییبو گرفت و به ماه نگاه کرد. حق داشت، اون به خواهرزادهی عزیزش وابسته شده بود و داشت با آوردن اسم بقیه از احساسات خودش نسبت به اون حرف میزد! لبخندی زد و سرش رو پایین انداخت.
_«آره من هنوز سر حرفم هستم، لازم نیست نگرانش باشی... ببینم؛ مطمئنی همینو فقط میخواستی ازم بشنوی؟»
_«نه. یه مسئلهی دیگهام هست.»
ییبو از جاش بلند شد و به چشمای نافذ و سیاه شوانگ که با کنجکاوی اونو میدید، نگاه کرد. ابرهای خاکستری بارانزا از بالای سرشون گذشتن و چهرهی نورانی ماه رو پوشوندن؛ هوا تاریک شد و بخاطر وزش نسیم، طولی نکشید که ابرها دستهاشونو از جلوی چشمای ماه برداشتن، هرچند ماه هیچی از مکالمهی بین ییبو و شوانگ نفهمید. ییبو بعد از کمی مکث نگاه خیرهاش رو از شوانگ که به اون نیشخند میزد گرفت و با یه لبخند محو، قدمهای بلندش رو برداشت و به آسمون و ماه درخشانش نگاه کرد.
YOU ARE READING
➤𝑻𝒉𝒆 𝒄𝒖𝒓𝒔𝒆 𝒐𝒇 𝒅𝒂𝒏𝒅𝒆𝒍𝒊𝒐𝒏𝒔
Fanfiction❊نِیم : The curse of dandelions ✘کاپل : ʸᶤᶻʰᴬᶰ 【ژانر : [𝓐𝓷𝓰𝓮𝓼𝓽] - [𝓡𝓸𝓶𝓪𝓷𝓬𝓮] -[𝓢𝓵𝓲𝓬𝓮 𝓸𝓯 𝓵𝓲𝓯𝓮] -[𝒟𝓇𝒶𝓂𝒶]-[𝓜𝔂𝓼𝓽𝓮𝓻𝔂 ] 】 ◀هپی اند. ⏱پایان یافته . . ★ [تریلر] . . دیدی آدما روزاشونو با امید فردایی بهتر پشت سر میذارن...