Part 17 ✔

71 22 25
                                    


خوب خوب امروز قراره ساید دیگه‌ی داستان که تا الان میشه گفت ازتون مخفی کرده بودم رو نشونتون بدم :)

همون ساید تاریک *-*

^_^_^_^_^_^_^

داشت به سمت اتاق اصلی که رئیس اونجاست، حرکت میکرد. همینطور که راه میرفت، صدای جنگیدن افراد باهم رو شنید.

= فکر کنم امروز بود؟! ببینیم کسی‌ام اضافه میشه اصلا هه...

وقتی به اتاق رسید، ضربه‌ای به در زد. بعد گرفتن اجازه از سمت دیگه، با باز کردن در وارد اتاق شد. با صورتی خشک، به سمت رئیسش رفت و روبه‌روش وایستاد.

؟ خوب چیشد؟ دیدیش؟

= بله قربان.

؟ همونطور که میگفتن بود...؟

= بله، حتی شاید بیشتر از اونچه که گفتن.

؟ خوبه پس. تو که چیزی بهش نگفتی.. ها؟! نباید به هیچی مشکوک بشن...

حالت متعجب و مصنوعی‌ای به خودش گرفت.

= مگه منو نمیشناسین رئیس...؟!

؟ قیافت رو حالا اونطوری نکن. خودت میدونی این نقشه خیلی برام مهمه، نه تنها برای من.. بلکه برای هممون آینده‌سازه! پس درک کن که چرا این سوالارو ازت میپرسم.

چشماش رو بست و سرش رو به نشونه‌ی بله تکون داد. با اومدن دوباره‌ی صدای در، نگاهشون به اون سمت رفت. با دادن اجازه، وارد اتاق شدند. دو نفری به سمت رئیس که، روی صندلی بالای چند پله‌ نشسته بود، حرکت کردند و با چند قدم فاصله از شخص داخل اتاق، ایستادند.

هون با حالت بیخیالانه‌ای بعد از وارد شدنشون، به سمت ستون‌هایی که اتاق رو شبیه قصر کرده بودن رفت و به یکی از اون‌ها تکیه داد و سرش رو انداخت پایین.

رئیس با حالت سوالی و متعجب به اون دو نگاه میکرد. به کسی که دست چپش حساب میشد نگاه کرد...

؟ اون یه انسانه...؟!

با دست به تنها انسانه داخل اتاق اشاره کرد.

! بله رئیس. اون همه‌ی آزمون‌هارو تونست رد کنه. مثل یه ماشین آدم‌کشی میمونه... حتی کسایی که توشون قدرت‌دار بودن رو هم زنده نزاشته...!

رئیس با حالت مشکافانه‌ای به تازه وارد نگاه میکرد، ولی تازه وارد نگاهش روی هون بود، که به ستون تکیه داده. رئیس بعد دنبال کردن نگاهش و با رسیدن به دست راستش، نیشخندی زد.

؟ واو خوشم اومد... پس یه انسان تونسته اون همه قدرت‌دار رو بکشه..! و مثل اینکه هنوز از مبارزه کردن سیر نشدی، مگه نه؟! چطوره اجازه بدم با دست راستم، یه مبارزه‌ی کوچیکی داشته باشی..؟

بالاخره پسر نگاهش رو به رئیس داد؛ داخل نگاهش برق میزد، جوری که انگار از این پیشنهاد خوشش اومده باشه... به جز رئیس و تازه‌وارد، دو نفر دیگه با تعجب به رئیس نگاه میکردن.

𝑮𝒂𝒎𝒆 𝑶𝒇 𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚↬𝑺1 ᶠᵘˡˡWo Geschichten leben. Entdecke jetzt