در اتاق رو پشت سرش بست و نگاهشو به مرد پشت در دوخت
هری:چی شده جان؟
جان با استرس و دستهایی که به هم گره زده بودن نگاهشو از هری میدزدید
مطمئنا خبرای خوبی برای رئیسش نداشت و این اونو بیشتر از اون چیزی که بود مضطرب میکردبا حس کردن نگاه کلافه هری روی خودش بلاخره تصمیم به حرف زدن گرفت
دستی به پشت گردنش کشید و شروع کرد
جان:رئیس درمورد جکه..
گره اخم های هری پررنگ تر شد و با نگاهش به جان فهموند که بیشتر توضیح بده
جان:میشه فقط با من بیاین؟
جان بلافاصله بعد از حرفش پشیمون شد و از هری فاصله گرفت
اینکه جان از همه ی اعضا کوچکتر بود و قطعا هری رو اونطور که باید نمیشناخت هم دلیلی از ترس بیش از حدش بود
تنها دلیلی که هری اونو تا الان نگه داشته بود سرعت عمل بالاش توی برنامه ریزی بوددستی توی موهاش کشید و بدون هیچ حرفی شروع کرد به قدم برداشتن
جان که این حرکت هری رو به معنای جواب مثبت دید لبخندی زد و پشت سر هری راه افتاد
هری بدون نگاه کردن به جان به حرف اومد
هری:پایگاه یا تورچِر چامبر؟
جان که حرف هری رو متوجه نشده بود با نگاهی سوالی به پشت سرش خیره موند
هری هم وقتی که مکث جان توی جواب دادن رو دید فهمید که متوجه نشده
چشماشو چرخوند و ایندفعه کامل تر سوالشو پرسیدهری:اعضا کجا جلسه دارن؟پایگاه یا تورچر چامبر؟
جان آروم دستشو روی پیشونیش کوبید
جان:هیچکس تصمیم نگرفته رئیس...منتظر شما بودن تا انتخاب کنین
هری نیشخندی زد و سرشو تکون داد...
هری:پس همون همیشگی....
و با قدمهای بلندش سریع اونجارو ترک کرد
جان بخاطر پاهای کوتاهش مجبور بود تقریبا پشت هری بدوعه...
هری از این کار جان خندش گرفت
هری:جان لازم نیست پا به پای من راه بری...ریلکس باش مرد
جان سرعتشو کمتر کرد و این باعث شد از هری جا بمونه
جان:واقعا؟هری سرشو تکون داد:واقعا
جان نفسی از روی آسودگی کشید و حتی آروم تر از قبل قدم برمیداشت
هری:جان؟این دیگه خیلی آرومه..یکم تندتر راه بیا
جان مکثی کرد و سرشو سمت هری چرخوند
هری:چیه؟
جان:رئیس شما دو قطبی ای چیزی هستین؟اون ریلکس باش مرد کجا و این یکم تندتر راه بیا کجا
YOU ARE READING
ᴍʏ sᴡᴇᴇᴛ ᴅʀᴇᴀᴍ[ʟ.s]
Actionلویی«چ...چرا...چرا اینجا...» هری«دریای خونه؟» لویی سرشو تکون داد.... هری«چون تو اینجا نبودی دارلین...» •••••••••••••••• میگویند آدما به دام عشق میافتند!اما وقتی فکرش را میکنی،میبینی«دام»کلمه خوبی نیست!چون آدم ها به دام اعتیاد،دروغ و یا مرگ میافتند...