-این یکی پارت هم اسمات داره-
بیول با تعجب به سولار نگاه کرد.خب... باید به حرفش گوش میکرد؟شیطنت ته دل بیولو قلقلک داد و باعث شد دست ببره و کش موشو باز کنه.موهاش تو صورتش پخش شد.لب هاشو لیسید و در حالی که به نرمی کمرشو تکون میداد شروع به باز کردن دکمه های پیرهنش کرد.
قبلا...که تو کلاب مایکل کار میکرد یکبار که جولی -اون یکی از دنسر های کلاب مایکل بود..که بعد ها تبدیل به دوست دخترش شد!!- نمیتونست به کلاب بیاد مجبور شد بجاش بره اون بالا و برقصه!!!!
پول خوبی بخاطره اون کارش گرفت اما خب واقعا فاکی ترین لحظه عمرش بود.جلوی اون همه ادم..بیول فقط چشم هاشو بست و تلاش کرد تا حرکات جولی رو تقلید بکنه
هرچند پوشیدن اون بیکینی سبز رنگ به تنهایی مایع عذاب بیول بود! دیگه رقصیدن جلوی اون ادما و بعدش سر و کله زدن با اون پیرمرد های هرزه که جای خودشو دارن!
بیول نوجوون بود و از تجربه های جدید لذت میبرد.البته...بجز این!
نگاه شیطنت واره سولار لحظه ای از روش کنار نمیرفت.دوباره لب هاشو لیسید،چنگی به موهاش انداخت و بعد حرکت ملایم دست هاش پیرهنو دراوارد.
دوباره کمرشو همزمان با ریتم اهنگ تکون داد و پیرهنو روی شونش انداخت.به ارومی چرخ زد و پیرهنو روی زمین انداخت.کمی جلو رفت،اغواگرانه ابروشو بالا انداخت و دکمه شلوارشو باز کرد.
سولار هنوزم جدی نگاهش میکرد،چشمکی به سولار زد و با سکسی ترین حالت ممکن خم شد.
دستی به رون های باریکش کشید و دوباره ایستاد.چنگی به موهاش انداخت و جلو رفت.لبشو گاز گرفت و دست هاشو دو طرف سولار،روی دسته های صندلی گذاشت.
قوص نرمی به کمرش داد و صورتشو جلو برد،شیطون تر از سولار بهش نگاه کرد!
سولار نگاهشو از صورت بیول به سینه هاش و خط سینش داد.اره...این هات ترین چیزی بود که میتونست ببینه! لبشو گاز گرفت
+خب..راضی شدی؟
این بهترین بود..صدای بیول وقتی الکل میخورد بم تر و دورگه میشد.
-برای راضی کردنم کار زیاد داری عزیزم
مونبیول متعجب خندید:مثلا چه کاری؟
بیولو کمی به عقب هول داد و بلند شد.مردد دست هاشو دو طرف صورت بیول گذاشت و به چشم هاش خیره شد.بیول دست هاشو دور کمره سولار انداخت و همزمان با بقل کردنش لب هاشونو روی هم گذاشت.
سولار چنگی به موهای بیول انداخت و با ولعی بیشتر از اون تو بوسه همراهیش کرد.گونه های بیولو فشرد و لب پایینشو گاز گرفت.فشاری دست های مونبیول روی کمرش بیشتر شد و سولارو تحریک کرد تا بعد از چرخوندن زبونش تو دهن بیول لب پایینشو گاز دوباره،اینبار محکم تر گاز بگیره.
مونبیول فشاری به کمره سولار داد و با چشم هایی گرد شده ازش فاصله گرفت.
+حالت..خوبه؟!
بدون حرف کراوات مونبیولو گرفت و اونو روی صندلی که چند لحظه پیش خودش اونجا نشسته بود هول داد.بلافاصله زانوشو بین پاهای مونبیول به صندلی زد و روی صورتش خم شد.
بیول سر بلند کرد و نگاه متعجبشو به سولار داد
+نه که بدم بیاد...ولی عجیب شدی
-هیشش..ساکت باش
زمزمه کرد و لب هاشو روی لب های بیول گذاشت.تک خنده ی بیول از بین بوسه ی خشنشون فرار کرد.دستشو از صورت بیول پایین تر کشید و به نرمی بازوی بیولو لمس کرد.
سرشو عقب اوارد و درحالی که نفس نفس میزد به مونبیول و چشم های سیاهش خیره شد.نیشخندی زد و روی زانوهاش نشست،دوباره سرشو جلو برد و اینبار شروع به بوسیدن گردن مونبیول کرد.
قهوه..قهوه..قهوه.. این تنها چیزی بود که سولار احساس میکرد!البته بعد از حرارت بالای بدن بیول-
دست هاشو پشت کمره مونبیول برد و بوسه هاشو تو گودی گردن بیول عمیق تر کشید.بین هر بوسه،کبودی کوچیکی رو روی پوست سفید بیول میزاشت.
سرشو به عقب اوارد و لبخندی به بیول زد.نفس سنگینی کشید:خیلی..عجیب شدی
نگاهی به سوتین قرمز رنگ مونبیول انداخت.با یاداوری چیزی لبخنده شروری روی لب های سولار نشست.
-قراره عجیب تر هم بشم!همینجا صبرکن
از جاش بلند شد و به طرف کشو ها راه افتاد.ادن پاکت سیاه رنگو بیرون اوارد و از داخلش چشم بند قرمز رنگو برداشت.لبخند زنان به طرف مونبیول قدم برداشت.
بیول چرخید و نگاهش کرد.چشم هاش گشاد شد.
+نه سولار!!بگو اون چیزی که فکر میکنم نیست!!!
دوباره جلوی مونبیول نشست و لبخنده گشادی تحویلش داد.
-چرا!دقیقا خودشه!!
+نه- عاهههه
نالید و پلک هاشو بهم فشرد.سولار لبخند زد.
-فقط یه شبه..
+باورم نمیشه دارم اینکارو میکنم
خودشو لوس کرد:دلت میاد اخه؟؟
لب هاشو لیسید و درمونده جواب داد:باشه..
ذوق زده خندید و دست هاشو جلو برد.با احتیاط اونو روی چشم های بیول زد و جوری گره زد تا باعث کشیده شدن موهاش نشه.عقب رفت و با لبخند به اون چشم بنده قرمز نگاه کرد.
-منو میبینی؟
پوکر شد:معلومه که میبینم!
-بد شد..
+چشمامو میبندم
گفت و اب دهنشو قورت داد.سولار لبخندی زد و دوباره جلو رفت.اینبار بیول هم روی صندلی جلوتر اومد.کراوات مونبیولو بین مشت گرفت و دوباره گردنشو بوسه بارون کرد.لاله گوش بیولو مکید و این اعتراض بیولو بلند کرد
+قرار نیست از نقطه ضعفم سواستفاده کنی!
لبشو گاز گرفت و انگشتشو از گردن تا سینه مونبیول پایین کشید.زمزمه کرد:قراره همینکارو بکنم
بوسه ای روی ترقوه مونبیول زد و دست هاشو برای باز کردن قفل لباس زیرش پشت کمرش برد.با باز شدن لباس زیرش،دست های بیول بازوهای سولارو بین مشت گرفت.
با خودش خندید.این میزان از حساس بودن مونبیول روی بدنش،با همچین اخلاقی واقعا عجیب بود!! ولی هرچیزی که بود..سولار ازش لذت میبرد
لباس زیرو زمین انداخت و دستشو به ارومی رو سینه های بیول کشید.این فشاره دست مونبیولو روی بازوهاش بیشتر کرد.اره...سولار از اینجوری اذیت کردن اون عوضی منحرف لذت میبرد!!
سرشو جلو برد و بدون برداشتن نگاهش از روی لب های بهم قفل شده ی بیول،بوسه عمیقی روی قفسه سینش نشوند.لبخنده شروری زد و درحالی که لب هاشو به پوست بیول میکشید سرشو پایین تر اوارد.
بوسه بعدی رو بین سینه های بیول،دقیقا روی صلیبش نشوند و بعد،رد بوسشو لیسید
بیول غرغره نامفهومی کرد و چنگی به بازوی سولار انداخت.سولار ذوق زده از موفق بودن نقشش لب هاشو به سینه بیول کشید و شروع به مکیدنش کرد.
دست های بیول تغییره مسیر داد و بین موهای سولار رفت.حالا بیول با فشردن سره سولار به خودش،نشون میداد که ازش لذت میبره.سولار خنده ارومی کرد و همزمان دستشو برای فشار دادن سینه بیول بالا اوارد.
بیول سرشو عقب برد و تو گلو ناله کرد،انگشت هاش بین موهای سولار محکم شده بود و این سولارو برای بیشتر ادامه دادن تشویق میکرد.
وقتی سولار سینشو گاز گرفت،ناله ای از بین لب هاش بیرون پرید.سرشو پایین انداخت و موهای سولارو عقب کشید.
نفسی زد.
+به نفعته تمومش کنی
اما در عوض سولار لبخنده گشادی تحویلش داد،بیول بین تور های اون چشم بند،سولار نصفه و نیمه میدید.اما دلیل نمیشد اون لبخنده شیطانی رو تشخیص نده!
سولار دست هاشو روی رون های مونبیول گذاشت و نگاهشو روی بدن ظریف و استخونیش چرخوند.
-داری بدخلقی میکنی!
+سولار من-
بلند شد و وسط حرف مونبیول پرید:منم مثل خودت رفتار میکنم!
لب هاشو روی لب های بیول گذاشت و شروع به بوسیدنش کرد.وقتی بیول همراهیش کرد پیروزمندانه ابرویی بالا انداخت.میدونست بیول هرچقدر هم ناراضی باشه بالاخره همراهیش میکنه!مهم نیست کی یا کجا و چه شرایطی باشه-
در همون حال دست هاشو پایین برد و عجول گره کراوات و دور گردن مونبیول باز کرد.کراوات و بین مشت گرفت و سرشو عقب اوارد.دستشو رو شونه بیول گذاشت و گفت:بلند شو
بیول پوزخندی زد و دستشو برای باز کردن چشم بند بالا اوارد ولی سولار رو دستش زد و اعتراض کرد:نگفتم اونو دربیار که!
+چرا بهم دستور میدی؟
خم شد و کناره گوش بیول زمزمه کرد:چون امشب... دامینیتور منم عزیزم!
سرشو عقب اوارد و خنده ی طولانی کرد.خب سولار مست بود!! ادامه داد:میتونی برای بهتر شدنش مامی صدام کنی
عصبی پلک هاشو بهم فشرد.دنبال سولار از روی صندلی بلند شد و بجاش روی تخت نشست.اشکالی نداشت.. الان سکوت میکرد تا سولار هرکاری میخواست انجام بده.اما بعد... تضمین نمیکرد اشک سولارو درنیاره!!
سولار دوباره سرشو جلو برد و بوسه جدیدی رو شروع کرد.یکی از دست های مونبیولو گرفت و زانوشو بین پاهای بیول روی تخت،یا درواقع روی دستش گذاشت.
لب پایین بیولو مکید و اونیکی دست بیولو هم از کمرش باز کرد.سرشو عقب اوارد و قبل از اینکه اجازه بده مونبیول شرایط و درک کنه،کراوات و دور دست هاش گره زد!
بیول تکونی خورد و اخم کرد.
+چه غلطی میکنی؟!!
خندید:از مزاحمت جلوگیری میکنم!
جلوی بیول ایستاد و دو لبه لباسشو گرفت.اونو پایین کشید و از تنش دراوارد.مونبیول به سولار خیره شد،چجوری بود که بدن سولار،حتی پشت اون چشم بنده تور توری هم انقدر خواستنی به نظر میرسید؟
تاکید کرد:گفتی کادوی عید هرچیزی که بخوام بهم میدی.یادته؟
لب زد:متاسفانه
-پس اعتراضی درکار نیست
بوسه های سطحیشو از لب های بیول تا قفسه سینش اوارد و نشست.دستشو به بدن بیول کشید و چنگ نرمی به شکمش انداخت.شکمشو بوسید و گازه ارومی از پوستش گرفت.بیول دست های بهم گره خوردشو بین چتری های سولار فرو کرد و سرشو رو به پایین راهنمایی کرد.
سولار خندید،دو لبه لباس زیره بیولو گرفت و با کمک خودش اونو زمین انداخت.لبشو گزید و دست هاشو دو طرف رون های بیول گذاشت.
سرشو جلو برد و بعد از کشیدن زبونش به رون بیول،شروع به مکیدن عضوش کرد.بیول سره سولارو به خودش فشرد و با صدای بم ـش ناله کرد.
انگشت هاشو بین موهای سولار فشرد و لب هاشو لیسید.سولار دستشو بالا اوارد و همزمان گل روی رون بیولو لمس کرد.بیول قوص ارومی به کمرش داد،سرشو عقب برد و باره دیگه ناله کرد.
سولار فشاره انگشت هاشو رو رون مونبیول بیشتر کرد و زبونشو به سوراخ بیول کشید.بیول دوباره نالید و نفسی زد،موهای سولارو کشید و اونو از خودش جدا کرد.
درحالی که نفس نفس میزد زمزمه کرد:لعنت...بهت!
سولار خندید.خب اون توره چشم بند اذیتش میکرد و بیول دوست داشت پیشونیشو بخارونه!! از طرفی اگه دستشو تکیه گاهش میکرد بهتر بود ولی نمیتونست..
کلافه شده بود!
سولارو دستشو به کمره بیول کشید و انگشت هاشو اغواگرانه تا قفسه سینه مونبیول اوارد.خنده ارومی کرد و بلند شد،بیولو هول داد و با احتیاط رو شکمش نشست.بیول هم شروع کرد به خندیدن.
سولار با لبخند به صحنه ی زیبای جلوش نگاه کرد.موهای بیول بخاطره چشم بند کمی پف کرده بود و حالا تو صورتش پخش شده بود.تتو هاش رو بدن شیری رنگش،زیره لامپ های پر نوره اتاق بی نهایت سکسی شده بود.
رژه لب قرمزش،با وجود اون بوسه ها هنوز سره جاش بود و از رژ گونش،فقط مقداره کم رو بینیش مونده بود!! زنجیر و پلاک ماه طلایی رنگ تو گردنش میدرخشید،درست مثل حلقه ی نقره ای رنگ تو دستش که سولار نمیتونست نگاهشو ازش بگیره!!
دست های بیولو گرفت و خم شد،اونارو بالای سرش نگه داشت و صورتشو به صورت بیول نزدیک کرد.بیول تو گلو خندید و زبونشو گوشه لبش کشید.
+مامی؟
متحیر خندید.لب پایینشو گاز گرفت و بوسه کوتاهی رو لب های مونبیول نشوند.
-چی؟
+مامی؟؟هوم؟
خندید:نمیشنوم
پوزخند زد:عزیزم از روش های خودم روی خودم استفاده نکن!این اخرین باره-
دست سولارو کشید و کناره گوشش،زمزمه وار ادامه داد:تمومش کن..وگرنه خودم تمومش میکنم مامی..بزار ببینم تا کجاها پیش میری!
شرور لبخند زد.سرشو پایین برد و بوسه ای رو گردن مونبیول نشونو.بلند شد و دستشو پایین کشید.
کمی رو شکم بیول جا به جا شد و دستشو به عضوش کشید،بیول چشم هاشو بست و نفس صداداری کشید.سولار لبشو گاز گرفت و دوتا از انگشت هاشو وارد بیول کرد.
+اممم اههه
بیول چشم هاشو بست و سرشو عقب کشید.سولار با لذت نگاهش کرد و دستشو تند تر از قبل حرکت داد.هنوزم میترسید اشتباهی به بیول اسیب بزنه اما سولاره مست پرروتر از این بود که کارشو نصفه و نیمه ول کنه!
پس با کمال پروگری دست دیگشو تکیه گاهش کرد و درحالی که به بیول خیره شده بود دستشو تندتر حرکت داد.
بیول لب هاشو بهم فشرد و تلاش کرد جلوی ناله کردنش و بگیره اما نتونست و دراخر با صدای بلندی ناله کرد.ابروهاش بهم گره خورده بود و بیول احساس میکرد حرارت بالای بدنش داره خطرناک میشه!!
اگه دست داشت صورت سولارو سمت خودش میکشید و جوری میبوسیدش که لب هاش تا چند روز کبود بمونه!اما الان نه... بیول در حال حاضر حتی نمیتونست دست هاشو از بالای سرش پایین بیاره و بینیشو،که به طرزه عجیبی خارش گرفته بود بخارونه!
احساس و درده عجیب و لذت بخشی تو بدنش پیچید همراه ناله تو گلویی به اورگاسم رسید.حالا به تندی نفس نفس میزد و منتظر بود تا سولار از رو شکمش بلند بشه!
سولار دست هاشو نوازشگرانه به شکم بیول کشید و به جلو خم شد.گره چشم بند،و گره کراوات دور دست های مونبیولو باز کرد و کنارش دراز کشید.
سر چرخوند و به نیم رخ بی عیب و نقص مونبیول نگاه کرد.اون به تندی نفس نفس میزد و قفسه سینش تند تند بالا و پایین میشد.بیول برای چند ثانیه پلک هاشو میبست و بعد بازشون میکرد.و بعد دوباره همونکارو تکرار میکرد.
سولار با لبخند به صورت زیبای معشوقه ـش نگاه میکرد.اره..سولار از دیدن اون خسته نمیشد!نفس زد و نگاهشو به سقف داد.خندید
-خیلی خوب بود!!
+برای تو
-دوسش نداشتی؟
بیول همونطور که به سقف خیره شده بود جواب داد:فقط...عادت ندارم..خیلی عجیبه
خندید:وااو این یعنی من اولین نفریم که این بلارو سرت اواردم!
زمزمه کرد:اره..
-مگه نگفتی...ماری انجامش داده؟
به سولار نگاه کرد و غر زد:ماری هیچوقت اینجوری چشمامو نبست
-بدت اومد؟
+نه!!عالی بود
لبخند زد:خوبه
بیول ناله ارومی کرد و به پهلو چرخید.ادامه داد:با اینکه اولین بارم بود..ولی خوشگذشت بیول..بیا بیشتر این مدلی انجامش بدیم
چشم هاشو تو کاسه چرخوند.
+منتظرباش..یکم دیگه بلندمیشم و جیغتو درمیارم
خندید:نخیر! حق نداری بهم دست بزنی
غرغر کرد:چیششش عقده ای!
بهم نگاه کردن و بعد هردو شروع به خندیدن کردن.سولار روی شکمش خوابید و دست هاشو تکیه گاه چونش کرد.
-یه سوال بپرسم؟
بیول که مشغول پوشوندن بدن لختش با پتو بود،به سولار نگاه کرد و جلوش دراز کشید.
+بپرس
-میگم...تو از سکس ـای اینجوری با ماری...لذت میبردی؟
+چرا باید همچین سوالی بپرسی؟!
-خب...نباید بدونم؟
+حقیقتا نه
-بگو.تو گفتی ماری زیادی چیزت کرده..خب...پس چرا الان میگی برات عجیبه؟
+اگه با ماری امتحان میکردیم...من دست هاشو میبستم.یا شایدم بدتر از اینا!خب من ماری ـو دوست نداشتم پس برام مهم نبود چه حسی به سکس داره پس فقط کارمو میکردم
صداشو پایین اوارد:پس...اذیتش میکردی؟
+یجورایی
پوزخندی زد و ادامه داد:معمولا انقدر ادامه میدادم که با گریه ازم میخواست تموم کنم!
-اما برای چی؟
+خودش میخواست منو کنارش داشته باشه.پس باید تحمل میکرد.اولایل با خودم گفتم شاید اگه یه عوضی باشم و اذیتش کنم..بهش خیانت کنم یا باهاش دعوا کنم ازم خسته بشه و ولم کنه..اما فایده نداشت.پس دیگه داشتم باهاش کنار میومدم
به چهره درهم رفته سولار نگاه کرد و ادامه داد:راجبش کنجکاو نباش.رابطه من و ماری عجیب و غیرمنطقی بود
-اره..
+بیا بقلم
با لبخند گفت و دست هاشو از هم باز کرد.سولار لبخندی بهش زد و خودشو جلو کشید،تو بقل مونبیول خزید و دست هاشو دور کمره باریکش انداخت.بیول بوسه ای رو موهای سولار زد و سولارو تو بقلش فشرد.
-بیول؟
+چیه عزیزم؟
-بریم حموم؟
+عاههه بیخیال حسشو ندارم
-پاشو دیگههه
سولارو محکم گرفت و چشم هاشو بست.زمزمه کرد:بخواب فردا بریم
-حداقل پاشو برقارو خاموش کن!
YOU ARE READING
𝖳𝗈𝗎𝖼𝗁 𝗆𝖾 𝗉𝗅𝖾𝖺𝗌𝖾
Romance"میدونستم زندگیشو به جهنم میکشم.. اما تصمیم گرفتم باهاش فرار کنم...چون عاشقشم!!" -اسمات ، سد ، رومنس -کامل شده