*11*

114 14 0
                                    

ریموس:هری عالیه تو خیلی خوب تونستی پاترونوس رو درست کنی ...اما
با حال زارم از جام بلند و همون تور که نفس نفس میزرم پرسیدم
هری:اما چی پرفسور
ریموس:هنوز کامل نیست ...میدونی هر چقدر خاطره‌ت شاد تر  باشه پانرونوس کامل تره ..‌.اشکالی نداره هنوز وقت داریم...تو میتونی فردا هم بیای اینجا تا با هم کار کنیم ...دوساعت دیگه بچه ها به هاگزمید میرن توهم بهتره
آماده‌ بشی تا بری.
وقتی پرفسور قضیه هاگزمید رو یادم انداخت حالم بدتر شد
هری:پرفسور من به هاگزمید نمیرم
ریموس:برای چی
پرفسور غریبه نیس یکی از بهترین دوست‌های پدر و مادرمه...اما هنوز جلوش معذبم
هری:میدونی پرفسور ...اون چیزی که شما و بقیه راجب زندگیم ب دورسلی‌ها شنیدید حقیقت نداره،در واقع من فقط باهاشون زندگی میکنم...کسی رو ندارم تا رضایت نامه‌هایی رو که مدرسه بهم میدن رو امضاء کنه...
ریموس:هری معلومه این تنها اتفاقی نیست که بین تو خاله و شوهر خالت پیش اومده ،ولی یچ چیز تا ابد ادامه نداره
پس سعی کن فعلا ازش بگذر...
هری:دارم همین کار و میکنم
ریموس :اگه دوست داشتی نزدیک‌های غروب بیا روی پل اونجا باهم یکم حرف میزنیم؛من تنها زیاد جایی نمیرم.
هری:عالیه... حتما میام

********************
ریموس با لبخندش پسر بهترین دوستش را بدرقه میکند و با بسته شدت در بغضی که مدت‌ها بود در گلو نگه داشته بود رها میکنداجازه ریختن اشک‌هایش را میدهد
سعی میکند و چوب دستی‌اش را درست حرکت دهد و ورد سکوت را بخواند.بعد از خواند ورد شروع میکند به فریاد زدن
جیمز،لیلی،سیریوس کجایین
بیاین ببینین تنهام
داغ دل هری زیاده
این بچه طاقت نداره
اون منو نمیخواد شما رومیخواد
چرا یکی کمکم نمیکنه تا از این منجلاب بیرون بیام
معلوم نیس این پسر چی میکشه که انقدر لاغره
سیریوس مگه بهم قول ندادی که کنارم باشی و شاهد بزرگ شدن هری باشیم
مگه نمیخواستی براش هر سال هدیه تولد و کریسمس بگیری
پس چیشد
کجایییییییییی
********************
هری:پرفسور یعنی هیچ راهی نداره
مکگونگال:نه پاتر متاسفم
چشمم که به بچه‌ها خورد حالم بدتر شد
هری:موردی نیس شما بدون من برید
هرماینی:اما هری...
هری:چیزی نیست
********************
هری:پرفسور پدرم چجور آدمی بود
ریموس:پدرت یه آدم نترس ،احمق،کله شق و بیش‌از حد مهربون بود ولی آدم‌های زیادی رو اذیت کرده
هری:واقعا؟
ریموس:البته
هری:ای کاش اینجا بودن
ریموس بغلم میکنه و چونشو روی شونم میزاره
ریموس:اونها اینجان هری ...درست کنار ما،عزیزهامون مارو هیچوقت تنها نمیزارن
*******************
هری:جرج فرد شما دوتا واقعا نابغه‌اید
جرج و فرد(هر‌دو باهم):میدونم
جرج: فقط مراقب باش دست کسی نیوفته وگرنه نمیتونیم تضمین کنیم که زنده میمونی
هری: ممنونم پسرا
نقشه غارتگری که جرج و فرد بهم دادن رو تو جیب ردام میزارم و میرم سمت خوابگاهم...شنلم‌و بر میدارم میکشم روی خودم...
چوب دستیم رو به نقشه نگه میدارم و زمزمه میکم
"من از ته دلم سوگند یاد میکنم ک یه کار بد انجام بدم"
وقتی نقشه نمای کل هاگوارتز رو نشونم میده شروع میکنم به انجام نقشه خوشگل خودم و دوقلو‌ها
********************
کلاه شنلم ر دوباه تنظیم میکنم و بین بچه ها که تو فروشگاه آبنباتی بودن رد میشدم
تو دست‌های کراب و گویل لی آبنبات بود
بد نیست یکم سرب سرشون بزارم
آبنبات گویل رو ازش گرفتم و شروع کردم به خوردن
لعنتی‌ها چه تو انتخاب کردن خوراکی‌ها خوش سلیقه‌ان
از فروشگاه میام بیرون و دنبال رون و هرماینی میگردم که نزدیکی کافه سه دسته جارو پیداشون میکنم
تا خواستم صداشون کنم بوی عطر اوکالیپتوس همه جارو پر کرد لازم نبود حتی برگردم ببینم کیه
دراکو:واوو انگاری اینجا پره
کراب:ویزلی فکر نکنم زیاد از این خونه‌ها دیده باشی.‌‌..آخه شنیدم خونتون اندازه‌ی یه لونه خوکه
رون:دهنتو ببند
بلیز:واوو چقدر ترسیدم تو و اون دوست دورگت نمیتونین هیچ غلطی بکنین
نگاهی به درا میندازم که ... اخم‌هاش یکمی توهم بود اما به ظارهر یکم شیطون بود
خوب پسرمن سربه‌زیره
وات دا فاک!!!!!!!
پسر من؟؟؟؟؟؟
فعلا بیخیال این قضیه شدم
یه گوله برف سمت بلیز پرت کردم
کلاه کراب رو تکون میدم
بعد شلوارش رو از پاش در میارم ،تا خواست دوباره پاش کنه با پام یه در کونی بهش زدم و پخش زمین کردم
بلیز:چه اتفاقی داره می‌افته ؟
رون(با خنده):مگه نمیدونی اینجا پر از روحه
شال گردن بلیز رو محکم میگیرم و شروع میکنم به چرخوندنش...وقتی ولش میکنم چشمم به دراکو می‌افته که داره با قیافه ترسیده نگاهمون میکنه
نامردیه اگه سربه‌سرش نزارم
رفتم و پاهاش‌رو گرفتم رو برف‌ها کشیدمش یکم که از بچه ها دور شدیم دست‌هام رو روی قفسه سینش گذاشتم و در گوشش زمزمه کردم
هری:نگران نباش منم...برو کنار دریاچه چند دیقه دیگه منم میام ...حتما منتظرم باشی‌ها
دراکو:همیشه منتظرت میمونم هری
بعد از جاش بلند میشه و شروع میکنه به فرار کردن
میرم کنار بچه‌ها ،تازه متوجه قهقه‌ها شون میشم
هرماینی:هری
کلاه شنلمو در میارم و بهشون نگاه میکنم
رون:یا ریش مرلین تو بودی ..‌.دیگه کم‌کم داشتم از ترس سکته میکردم
فقط داشتم نگاهشون میکردمو میخندیدم که نگاهم به مک‌گونگال ودو نفر دیگه میخوره که به کافه سه دسته جارو میرن
بچه‌ها من باید جایی برم تو قلعه میبنمتون
دنبال مک‌گونگال میرم و به هری گفتن‌های رون و هرماینی توجه‌ نمیکنم
*******************
_نگرانی برای سیریوس بلک بی دلیل نیس ...اون یه قاتله

Our Life[Drarry]Where stories live. Discover now