با سرمای بدی که به جونم میافته از خواب بیدار میشم
شت شب شده
ساعت جیبی مالفوها رو از جیب شلوارم بیرون آوردم
یا ریش مرلین ساعت ۸😲😲😲
خوبه فیلیچ پیدامون نکرده و گرنه کل اجدادمو جلوی چشمام میاور
نگاهم که به هری میافته یه لبخند کاملا ناخواسته رو لبام اومد که هیچ جوره هم پاک نمیشد😊
آخه مگه میشه من این صورت سفید ابریشمی ،موهای همیشه پریشون پرکلاغی،موژههای بلند و فر و اون لبهای سرخش رو بیبنم و مست نشم
پاتاح دوسداشتنی من
با من چیکار کردی وروجک
...
یاد هقهقاش که میفتم حالم که چه عرض کنم قلبم از کار میفته
نمیخوام شاهد عذاب کشیدنش باشم
هری عزیز منه...
دست آزادم رو سمت موهاش میبرم و شروع میکنم به نوازش کردنش
دراکو:هری...هری... نمیخوای بیدارشی؟
هری:نه...جام خوبه نمیخوام بیدار بشم
جیگرم بشی عسلم ...با این کارات کله قند تو دلم آب میشه خوب😍
دراکو:اوکی فقط ساعت ۸ و اینکه موقع شامه و هر لحظه ممکنه فلیچ از راه برسه
هری:سگ برینه به این زندگی
وقتی از جاش بلند شد شروع کرد به تکون دادن لباساش
شنلش نامرئیش رو برداشتم انداختم رو سرش ...مرلین دیگه نمیتونم... پیشونیش رو آروم اما عمیق بوسیدم... مرلین با اینکه لبش نبود اما طعم بهش میداد...
وقتی ازش جدا شدم چشمم به گونههای سرخ رنگش افتاد ....
مغزم میگفت
دراکو نه
دراکو این هریه نه دوس پسرت
فعلا نه
اما دلم میگفت
گوه نخور مغز ...دراکو اون هری کوچولو توعه
تو عاشقشی
قصد بدی ک نداری
ناراحت نمیشه
تو که بلاخره اونو مال خودت میکنی
پس هیچ عیبی نداره که اموال خودت رو گاز بگیریاز اونجایی که حرف قلبم بیشتر به مزاجم خوش اومد حرفش رو گوش کردم ...با یه حرکت لپ هری رو گاز گرفتم
نمیدونم فهمید یا نه؟
آخه...😶😶
وقتی لپشو گاز گرفتم از داخل یه لیسم بهش زدم
خیلی شیرین بود مثل پشمک
انقدر تو فاز بودم که اصلا به غرغرای هری اهمیت نمیدادم
انقدر واسه خودم هری رو مزه کردم که همه دلتنگیام موقتا تموم شد ... از شما چه پنهون تا ولش کردم از نگاهی که هری بهم انداخت پرام ریخت خواستم فرار کنم که افتاد روم و شروع کرد به گاز گرفتن شونم
دراکو:هریییییییییییییییی غلط کردن ،هرییییی بیخیالشو
من شبا لخت میخوابم یهو یکی اومد تو اتاقم چه گلی به سرم بگیرم.
هری:خفه شو درا...اول تو بگو من چه گوهی بخورم که جای دندونهای تو روی صورتمه...بعدشم تو خیلی غلط میکنی لخت میخوابی ...
دراکو:اونوقت چرا نمیتونم لخت بخوابم
هری: چون اونوقت اگه یکی تورو ببینه دسته دوم میشی
به ریش مرلین که دیگه چشمهام از این باز تر نمیشد
دراکو:وا د فاک... من هر جوری که باشم هیچ وقت دسته دوم نمیشم
هری:حالا بیا بریم سالن تا شام رو از دست ندادیم...بعدا میتونیم بحث کنیم
من خیلییییییی گشنمه
**********************
🏰
مطمئن بودم که پیتر زندس
بابام راست میگفت
دوشب پیش بعد از اینکه برای شام از درا جدا شدم کتک و بدو بیراهها رون و هرماینی رگبار شدن رو سرم
با اینکه بعضی وقتا زیادی اعصاب خورد کن میشن اما عاشقشونم چیکار کنم وقتی هم میزنن من خوشحال میشم
.....
وقتی حسابی از رون و هرماینی کتک خوردم
با بدن درد وحشتناکم سعی کردم بخوابم اما
کو خواب
مگه خوابم میبرد
دیدم بیکارم ی شکلات غورباقهای برداشتم. همینطور که میخوردم یه نگاهی هم به نقشه غارتگر انداختم
به ریش مرلین خودش بود
پیتر پتیگروم بود ...دنبالش رفتم اما پیداش نکردم
تو نقشه بود ...بدبختیم اسنیپ پیداش شد و منو تحویل لوپین داد اونم نقشه رو توقیف کرد
فرداش بهم خبر رسید که میخوان کج منقار رو اعدام کنن
بدبختی پشت بدبختی
درا هم مدام برام پیغام میفرستاد که از این ماجرا بیخبر بود ... فکر کنم خیلی ترسید که اونو مقصر بدونم
هعیییی وقتی با رون و هرماینی رفتیم پیش هاگرید به گوه خوردن افتادم ...مرلین آخه این مرد این همه اشکو از کجا آورده که بعد ۴۰ دیقه هنوز تموم نشده ...اما بهش حق میدم چون خودم هم حال خوبی نداشتم
وقتی از طرف وازارت خونه برای اعدام کج منقار اومدن مجبور شدیم از پیش هاگرید بریم ...
پشت درختا وایساده بودیم و منتظر یکی از بدترین لحظههای زندگیم بودم که موش رون فرار کرد ...
....
موش فرار کرد
رون دنبالش کرد
بعدم گرفتش
تا به خودمون اومدیم دیدیم نزدیک درخت سادیسیمی وایسادیم که
یه سگ ژرمن از تو لونهای که تو درخت بود اومد بیرون
پای رونو گاز گرفت و اونو تا لونه کشوند
YOU ARE READING
Our Life[Drarry]
Fanfictionمن همان درخت تنومند میشم که تو گرمای تابستون زیر سایهش پناه میبردی پس حالا ترکم نکن که جز تو کسی را ندارم