هری:میخوام یچیزی بگم...میدونی فکر کنم توهم تاحالا زیاد تجربش کردی
دراکو:چیو
هری:خب ...وقتی که داری زندگی تو میکنی یا بهتر بگم همون کارای روزمرگیت... دقت کردی همه اون اتفاقا رو تو همون لحظه شاید برای چند صدم ثانیه تو ذهنت با خودت مرور میکنی
دراکو:😏خب معلومه من همیشه این کارو انجام میدم ...حالا چرا این قضیه رو پیش کشیدی
هری:چون دیگه دلم نمیخواد این کارو انجام بدم
دراکو:واسه چی😕
هری:بجز لحظههایی که کنار تو روم و هرماینی و پدر هام هستم همه زندگیم مزخرفه...میدونی چند هفته پیش یکی از بچهها تو کلاس پیشگویی به سیبل گفت که آمیزیم قراره توبیخش کنه...دیدی که کرد
دراکو:خب این چه ربطی به پرفسور سیبل داره
هری:چون اون بازم مرگ منو پیشگویی کرده
دراکو:ولی ...ولی هیچوقت درست از آب درنیومد 😨
هری:عسلم تو نگران نباش ...قرار نیست بمیرم
دراکو:هرییی
هری:جانم زندگی من
دراکو:میدونم چقدر بابت آذرخشت ناراحتی...ولی برای همیشه اینطوری نمیمونه...این هرزه خانم و سر جاش میشونیم بهت قول میدم
هری:تو کنارم باشی بتونم عطر نفسهاتو حس کنم بتونم این تن و بدنو تو بغل خودم داشته باشم منم قول میدم بهترین مرد برای تو تا آخرین ثانیههای عمرم باشم
دراکو:چیکار کنم آنقدر به مرگ فکر نکنی
هری:نمیدونم...شاید آنقدر ازش میترسم تو دهنم افتاده
دراکو:از دهنت میکشمش بیرون
بدنامونو بهم نزدیک کردیم
جوری همدیگرو بغل کردیم که صدای برخورد دندههامون رو شنیدیم اما اهمیتی ندادیم
لبامونو بهم نزد یک کردیم اما همدیگرو نبوسیدیم
هری:منتظر روزیام که آخر حرفای قشنگمون با مرگ خاتمه پیدا نکنه
دراکو:منتظر باش جنگل بلوط من
لبامو روی لباش گذاشتمو تا نفس داشتم بوسیدمش
اونم کم نذاشت
جواب تکتک بوسههامو به زیباترین شکل میداد
ولی یچیز ی خیلی واسم عجیب بود
اما
از یطرف خیلی هم جذاب بود
ما تا حالا نه اکس داشتیم نه رل نه هیچ نوع رابطهدیگهای
یجورایی ما اولین نفرای همدیگهایم
دراکو:هری یه سوال...چرا ما انقدر کارمون ... تو بوسیدن اوکیه
هری:هه...هه...این...سوال منم هست...واقعا...چرا
داکو:بوسه...نمیدونم عسلم...بوسه...اما...بوسه...فعلا دلم میخواد آنقدر ببوسمت تا ...بوسه ...تلافی ...تمام شبایی رو که کنارم ...بوسه...نیستی رو دربیارمدستامو دور شدنش انداختمو سرم و روی شونههای خوش فرمش گذاشتم واقعا بعضی چیزا واسم عجیبه
اما الان این مهم نیس
مهم اینه که ما الان تو بهترین جای این مدرسه
تو آغوش هم داریم از شبمون لذت میبریم
دریاچه**********************
هاگزمید
رون:بلادی هل میخوایم کمکشون کنیما ولی ببین چقدر کون پاره کنن
هری:موافقم ...اگه شما سه نفر ازم همایت نمیکردین قطعا دهنم سرویس بود
نویل:ولی هری جنگیدن با اون باسیلیسک چه حسی داشت
هری:حس اینکه همون الان میخواستم شلوارمو خیس کنم
رون:گااااد وقتی با اون حال برگشتی داشتم سکته میکردم
هرماینی:گذشته رو فراموش کنید پسرا... ما الان نگرانیهای مهمتری داریم
هری:دقیقا... ما نیاز به مکان داریم ...اما قبل از اون فردا شب هالووینه... و من هیچ گهی نخوردم
رون:تو به جای اینکه نگران نقشه باشی نگران هالوینی
هری(با لبای غنچه):اوخه ما زیاد وقت نداریم تا پیش همدیگه بوشیم
دراکو:خب الان میتونیم کنار هم باشیم ...های بیبی
هری:قلبم ریخت😖دستامو دور بازوش پیچیدمو محکم بغلش کردم
دراکو:ببخشید
رون:عوق
دراکو:درد😒
هری:کوجا بودی
دراکو:هوووف پیش آمبریچ ... میگم شما جای امنی رو سراغ ندارید بریم حرف بزنیم
هرماینی:یه جا هست
رون(زیر لب):امیدوارم کتاب خونه نباشه
هرماینی:همونجاست
رون:شت
نویل:بس کنید بیاید سریع تر راه بیافتیم
تا پامونو داخل کتاب خونه گذاشتیم هرماینی شروع کرد به دوویدن
هرماینی:بدوئید
ما هم عین مونگلا دنبالش دویدیم
هری:الان ...هوفففف....این چی بود
هرماینی:جادو
هری:ها
هرماینی:یه دودیقه بشینید نفسم بند اومد حالا توضیح میدمرون:شمردم شد دو دیقه حالا بگو
هرماینی:رونالد فاکینگ....من اتفاقی اینجا رو پیدا کرد
در واقع حدود ۵۰سال پیش شخصی به اسم جک اینجا رو جادو کرد شاید هم قبل تر ...حالا تو چی میخواستی بگی
دراکو:آمبریچ جقی منو مبصر کرده...تازه یه نامه هم واسه بابام فرستاده
هری:اینکه خوبه
رون:دقیقا کجاش خوبه
هری:بماند ...این یه رازه
دراکو:ازم خواسته تا مراقب کارای شما باشم ...اما اگه میدونست منم جزو انجمنA.D هستم قطعا هم خودش هم بابام سکته میکنن
هری:آره
دراکو:میخوام واسه هالووین خوراکی درست کنی
هری:اره ...برای چی میپرسی
دراکو:میشه منم کمکت کنم
هری:جووون
رون:ایششش حالم بهم خورد
نویل:راستی هری خوراکی ها تو کجا درست میکنی
هری:کلبه هاگرید ... با شنلم میرم ...اما هاگرید امسال رفته یه جای دیگه نمیدونم چیکار کنم ...هاپو هم تنهاست
دراکو :بسپرش به من______________________
ببخشید بابت نبودنم حالم خوب نبود
هنوزم خوب نشده
دوباره فعالیتامو بیشتر می کنم
اما به کمک شما هم نیاز دارم
دوتا رمان دیگه هم دارمآسایشگاه روانی و You&I
مطمئن باشید سعیمو میکنم قشنگ باشن
ژانر شون گیه
خواهشا حمایت کنید
دوستون دارم
شب و روزتون کدویی
💕🎃🎃💕
YOU ARE READING
Our Life[Drarry]
Fanfictionمن همان درخت تنومند میشم که تو گرمای تابستون زیر سایهش پناه میبردی پس حالا ترکم نکن که جز تو کسی را ندارم