قلبم اومد تو گلموم و هری در اهنی رو پشت سرش بست.
"من از استایلز خواستم که از اتاق کنترل دوربین ها ما رو نگاه کنه." الک گفت.
هری حالت صورتش سرده و به من خیره شده بود.
من نمی دونم باید به چی فکر کنم یا چه انتظاری داشته باشم. گلوم خشک شده و نمی تونم هیچ حرفی بزنم.
الک از کلمات اشتباه من درباره ی احساساتم استفاده کرد تا هری رو علیه من کنه.
"استایلز، می تونی بگی چیزی که الان رز گفت درسته؟" الک گفت و اون لبخند شیطانی هنوز رو لبش بود."تو هیچ احساسی به اون نداری؟"
من برای چند ثانیه، احساساتی رو دیدم که از جلوی چشماش گذشت—چشمای سبزش اول روشن بود و بعد تیره شد. من تو چشماش دیدم اون شبی رو که اون منو بغل کرد،من زخم هاشو تمیز کردم، دوتامون با هم می خندیدیم، وقتی که دست اون پشتم بود و با هم چند ساعت پیش ستاره ها رو می دیدم.
بعد چشماش تیره شد. سبز تیره که به مشکی نزدیک بود.
"من کوچک ترین احساسی به اون ندارم." اون با عصبانیت گفت و من به طرف دیگه نگاه کرد.
احساس کردم قلبم شکست.
"فکر کنم من زود قضاوت کردم."الک گفت و ابروشو برد بالا." ولی این احتمال هم وجود داشته باشه که شما ها دروغ گفتید."اون چشماش برق زد.
هری اب دهنشو قورت داد." من که گفته بودم اون هیچی نمی دونه. چرا من باید چیزی به اون گفته باشم؟"
هر کلمه ای که می گفت انگار محکم بهم می خورد ، ولی سعی کردم قیافم رو طبیعی نشون بدم.
" از اینجا ببرش بیرون استایلز. من ازت انتظار دارم که از این به بعد تو جلسه ها شرکت کنی." الک با عصبانیت گفت. برگه های روی میزش رو برداشت و صاف کرد.
هری سرش رو تکون داد و از اونجا اومد بیرون.
من از جام بلند شدمو یه نگاه به الک انداختمو از اونجا اومدم بیرون.
من از الک متنفرم.
وقتی که از اونجا اومدم بیرون و وارد کوچه شدم ، هری کنار ماشین ایستاده بود ، که روبه روی کوچه پارک شده بود.
"سوار شو." اون داد زد درحالی که من کنارش بودم.
من اه کشیدم و سوار شدم.
به نظر میاد هروقت من میام اینجا اخرش هری از دست من عصبانی میشه.
"من متوجه نمیشم." من گفتم." تو اونجا چی کار می کردی؟"
" من زود تر رفتم تا باهاش حرف بزنم و مطمئن شم که از دستم عصبانی نیس. اون دید که تو و لویی دارید میاد و به من گفت که تو اتاق کنترل منتظر باشم."هری اصلا بهم نگاه نکرد.
YOU ARE READING
Hidden( translated to persian )
FanfictionHe was like a moon part of him was always hidden. اون شبیه ماه بود قسمتی از اون همیشه مخفی بود.