"به اد زنگ بزن، یکی به اد زنگ بزنه."زین سریع گفت در حالی که هممون به مبایلامون خیره شده بودیم.
هری زنگ زد و مبایلشو گذاشت رو گوشش ، لبشو گاز می گرفت.
"اد؟ کجایی؟"
اون اه کشید." همین الان بیا اینجا." اون گفت قبل از این که قطع کنه.
"اون خوبه؟" من پرسیدم.
" اون خوبه. چند دقیقه ی قبل از ایوری اومد بیرون. توراهه."هری دوباره نشست.
اگر قبلا نگران و عصبی بودیم الان ده برابر شده.نایل و لویی اروم کارت بازی می کنن و زین سیگارش رو روشن کرده. لیام مبایلش رو میندازه بالا و می گیرتش و به سقف خیره شده.
"یکی هم به من بده."هری به زین گفت و اون یه سیگار بهش داد.
"رز؟" هری ازم پرسید و من سرم رو به علامت منفی تکون دادم.
"مطمئنی چون دفعه ی اخری مال منو دزدیدی."هری لبخند زد.
من چشمام رو چرخوندم."باشه."
زین یه سیگار بهم داد و سیگار من و هری رو روشن کرد. سیگار رو به لبام نزدیک کردم. احساس کردم نیکوتین وارد خونم شد و یکمی ارومم کرد.
وقتی اد در زدن مخصوص رو زد می تونستی بوی سیگار و نگرانی و عصبانیت رو احساس کنی.من به هری وقتی داشت سیگار می کشید خیره شدم—طوری که سیگار می کشه و دودش رو خارج می کنه.اون متوجه من شد و بهم لبخند زد.
من سریع سیگارم رو گذاشتم رو لبم و یه طرف دیگه رو نگاه کردم و قرمز شدم.
اون دستش رو گذاشت رو پام. لیام در رو باز کرد تا اد بیاد من به دست هری تکیه دادم.
کاش شرکت ولف این قدر به ما استرس نمی داد اون وقت همه چیز خیلی ساده تر می شد.
"تو خوبی؟" لویی از اد پرسید و اون نشست.
"من خوبم ولی فکر نمی کنم شما ها خوب باشید."اد گفت و سرش رو تکون داد.
من نفسم رو حبس کردم."منظورت چیه؟" دیگه نمی خواستم سیگار بکشم و اون رو تو جا سیگاری خاموش کردم.
"الک از دست شما ها عصبانی، خیلی عصبانی . و یه برنامه ای تو روز بیستم داره نه فقط برنامه ی مهمونی."
قلبم تند تند زد. کابوس هام به یادم اومد همراه با اون وسیله ی نقره ای. چشمای ویولت و لبخند های شیطانی ارون.
می تونم بگم هری هم به همون چیزی که من فکر می کردم فکر می کنه چون فشار دستش رو پام رو بیشتر کرد.
"ما نمی تونیم به مهمونی بریم."اون گفت.
"هری درست می گه اون حتما یه برنامه ی برزگی داره." نایل گفت.
همه شروع کردن به صحبت کردن درباره ی این که نباید بریم و چطوری وارد ایوری بشیم ولی من سرم رو به علامت منفی تکون دادم.
YOU ARE READING
Hidden( translated to persian )
FanfictionHe was like a moon part of him was always hidden. اون شبیه ماه بود قسمتی از اون همیشه مخفی بود.