"من میتونم این کار رو بکنم قسم میخورم."
"حتما."
"نه واقعا بهت نشون میدم."
"هری---"
قبل از اینکه بتونم چیزی بگم، هری از روی مبل بلند شد و رفت سمت اشپزخونه.
"نه این کار خطرناکیه." من گفتم و سرم رو تکون دادم و هری هم دنبال کشو چاقو هام گشت.
"تو منو دست کم گرفتی رزی."
"هری فقط به خاطر اینکه یه ادم تو America's got Talent می تونه چاقو ها رو بالا بندازه و بچوخونه معنیش این نیست که تو هم می تونی."
"می خوای شرط ببندی؟" هری لبخند زد و کشو چاقو ها رو پیدا کرد.
" در اخرش یا یکی از ما یا هردومونو می کشی اگر اون چاقو ها رو بالا بندازی و بگیری و من نمی خوام به خاطر یه ادم بریتیش احمق بمیرم."
هری چشماشو چرخوند." من احمق نیستم."
"باشه قبول تو احمق نیستی. تو فقط کنار کشوی چاقو های تیز من وایسادی و می گی که می تونی چاقوها رو تو هوا بچرخونی اونم به خاطر اینکه یه ادم احمق تو این برنامه این کار رو انجام داده."من دست به سینه نشستم و هری خندید.
"باشه من این کار رو با میوه انجام میدم."
"میوه های منو اذیت نکن."
" تو به کار من هیچ اعتمادی نداری؟"
"نه خیلی."
هری از تو سبد میوه روی کابینت اشپزخونه یه گلابی سبز و دو تا سیب رسیده ی قرمز رو برداشت.
"ببین من تو این کار خیلی ماهرم. این کار یکی از هزار تا استعداد های منه."
"من و تو توی مفهوم استعداد نظرای مختلفی داریم."
هری به دماغش چین داد و یه سیب رو انداخت بالا و بعد یه سیب دیگه و در اخر هم گلابی رو . اولش به نظر می اومد که واقعا داره این کار رو انجام میده. البته خیلی طول نکشید .
میوه ها افتادن رو زمین.
"احمق."نتونستم جلوی خندم و بگیرم و هری هم چشماشو چرخوند.
"خیلی وقت تمرین نکردم."
ما خم شدیم تا میوه ها رو از روی زمین برداریم.
"همشون زخمی شدن." من گفتم.
"هی حداقل من این کار رو با چاقو انجام ندادم."
من غر زدم و میوه ها رو دوباره گذاشتم تو سبد میوه.
"من مطمئنم اون مرده هم این کار رو با چاقو انجام نداده حتما شبیه سازی چیزی کرده. به خطر این که تو نمی تونی این کار رو با چاقو انجام بدی."هری گفت.
YOU ARE READING
Hidden( translated to persian )
FanfictionHe was like a moon part of him was always hidden. اون شبیه ماه بود قسمتی از اون همیشه مخفی بود.