اون خشم و نفرتی که تو اون زدن بود منو بیشتر از زمین خوردن اذیت کرد. به ارون خیره شدم.از کاری که کرده بود شوکه شده بودم.
هری اومد جلو ارون رو هل داد و ارون محکم به دیوار خورد.
"چطور جرئت می کنی این جوری باهاش رفتار کنی؟"هری گفت.ترس جایگزین عصبانیت توی صورت ارون شد وقتی که به دیوار خورد.
" می دونم که تو اونو می خوای."ارون گفت. سعی کرد ترس رو از خودش دور کنه."من می دونم که دنبالش بودی بعد از..."
"اشتباه می کنی."هری داد زد."من و رز فقط دوستیم."
"اوه،من اشتباه می کنم.اره؟"ارون لبخند زد."دروغ نگو، تو ...."
"تو هیچی نمی دونی ،دکتر. و اگه می خوای صورتت سالم بمونه ،من پیشنهاد می کنم دهنتو ببندی."صدای هری گرفته و اروم بود ولی تهدید امیز.
"درسته، حسابدار اینجا می خواد منو بزنه." ارون گفت و هری یه قدم رفت جلوتر.
من از روی زمین بلند شدم."ارون،بسه.دیگه کافیه. تو هر چی که می خواستی رو گفتی حالا برو."
دوتاشون به من نگاه کردن.
ارون وقتی که به هری نگاه کرد انگار داشت اتیش می گرفت .
"می خوام که همین الان از اینجا بری."هری گفت.
ارون برگشت رو به من.
"رز،"اون گفت."یالا ،ما می تونیم مشکلمون رو حل کنیم."
"داری شوخی می کنی؟"من گفتم." تو فکر می کنی می تونی با من مثل یه اشغال رفتار کنی بعد مشکلاتمون رو حل کنیم؟"
ارون به من و هری نگاه کرد."باشه. من از اینجا می رم." اون گفت. تن صداش طوری بود که که باعث شد بلرزم." ولی من چیزی می دونم که شما ها ترجیح می دید که یه راز باقی بمونه،مراقب خودتون باشید."مو به تنم سیخ شد به خاطر حرفایی که زد.
ارون قبل از این که برگرده و از پله ها بره پایین یه لبخند به ما زد .صدای پاهاش می اومد.
هری به من نگاه کرد.
"تو خوبی؟"اون اروم ازم پرسید.
من سرم رو تکون دادم و موهامو بردم پشت گوشم.احساس ضعیفی می کنم. من همیشه می خواستم قوی و مستقل باشم. ولی فکر کنم این یکی از ضعف های من بود ...من از تنها بودن می ترسم.
"یالا."هری گفت و به اپارتمانش اشاره کرد." من چایی درست می کنم."
من چشمامو بستم و یه نفس عمیق کشیدم. پشت سرم درد گرفته بود."رابطه ی من و ارون از بین رفته...ولی من الان احساس تنهایی می کنم و من..."
هری برگشت رو به من،به لبخند غمگین بهم زد." تو نمی دونی تنهایی چیه ولی من می دونم.،رز."
YOU ARE READING
Hidden( translated to persian )
FanfictionHe was like a moon part of him was always hidden. اون شبیه ماه بود قسمتی از اون همیشه مخفی بود.