♡ ﷽ ♡
.
.
معلوم نبود که چند ساعت در حال بازی بودن..اما یه چیزی آشکار بود..اینکه اون ها به شدت مست شده بودن! البته به جز جان و هایکوانی که با هم در حال گفت و گو بوده؛ و خودشون رو از این بی آبرویی نجات داده بودن!
هوایسانگ بلند بلند آواز میخوند..ژوچنگ به عکس همسرش نگاه میکرد و با لبخندی ذوق مرگ شده، باهاش حرف میزد! هاشوان عین کوالا به جیانگ چسبیده بود و ییبو با نگاهی حریص به رون درشت شیائوجان نگاه میکرد!
و هایکوان و جان، گَه گاهی به بقیه توجه میکردن و حواسشون جمع بود..به هرحال یکی دو نفر باید هوشیار میموندن تا بقیه رو جمع کنن!
_اون واقعا خوشگله!
پسر کوچکتر لبخندی زد و گفت:
_گه این پنجمین باریه که این رو میگی!
من واقعا هلنا رو ندیدم..یعنی تو جشن،
خیلی به اطراف توجهی نداشتم.._آره خب..ولی به زودی می بینیش..
_پس واقعا قصدت جدیه؟
مرد بزرگتر سر تکون داد و گفت:
_احساس میکنم اون واقعا برای همسر من بودن؛ بهترینه! پس فکر کنم قصدم جدیه..
پسر مو مشکی تایید کرد و برای لحظاتی میون اون دو نفر رو سکوتی احاطه کرد که تنها صدای سوختن هیزم آتش اون رو میشکست..جان با یادآوری چیزی سر بلند کرد و گفت:
_عکسی ازش نداری؟
هایکوان لبخند ریزی رو لب هاش نشوند و موبایلش رو درآورد..وقتی پسر کوچکتر عکس اون زن زیبا و باوقار رو دید؛ لبخندی زد و انتخاب گه گهاش رو تحسین کرد..
_واو اون..خیلی مهربون به نظر میاد..
_آره هست! خب میدونی..اون قبلا یه بار ازدواج کرده و طلاق گرفته..برای همین به دست آوردنش کمی سخته..
جان با دلگرمی شونهی گاگاش رو فشرد:
_ناامید نباش گه..کسی نمیتونه به قلب مهربونت "نه" بگـ...آخ!
پسر بیچاره با حس سوزش بدی که در رون پاش پیچید؛ از جا پرید و سرش رو برای دیدن موجود مزاحمی که نیشش زده، پایین انداخت..اما با دیدن یه کلهی بلوند که روی پاش افتاده بود؛ حیرت زده چشم هاش رو درشت کرد..
به پاش تکون محکمی داد و پسر مست رو دید که با قدرت تمام، دندون های تیزش رو تو رون پای جان فرو کرده بود!
_داری چیکار میکنی احمق؟!
ییبو برای لحظهای پای پسر رو ول کرد و با صدای مستش به حرف اومد:
_درشته!
هایکوان تمام تلاشش رو برای مهار خندهاش میکرد و در نتیجه وقتی صدای گریهی ژوچنگ رو شنید؛ فوری به سمت اون رفت..
جان با حرص ییبو رو عقب زد:
YOU ARE READING
𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Fanfiction🍀𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑳𝒐𝒔𝒕 𝑰𝒏 𝑻𝒉𝒆 𝑱𝒖𝒏𝒈𝒍𝒆 🍀𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒀𝒊𝒁𝒉𝒂𝒏(𝐿𝑆𝐹𝑌) 𝑽𝑲𝒐𝒐𝑲/𝑱𝒊𝑿𝒖𝒂𝒏 🍀𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝑨𝒅𝒗𝒆𝒏𝒕𝒖𝒓𝒆/𝑪𝒐𝒎𝒆𝒅𝒚/𝑫𝒂𝒊𝒍𝒚 𝑳𝒊𝒇𝒆 🍀𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : °•𝔂𝓪𝓭𝓮𝓰𝓪𝓻•° 🍀 گمشده در جنگل🍀 🍀خلاصه: ژو چنگ...