♡ ﷽ ♡
.
.
مدت زیادی بود که بی وقفه راه رفته بودن..
آفتاب در حال غروب کردن بود و هوا به سمت تاریکی سوق پیدا میکرد.._چرا این رودخونهی کوفتی انقدر طولانیه؟!
_طولانیه! طولانیه!
مو مشکی به طوطی خندید و خواست جوابی بده که با شنیدن صدای رعد و برق، هر دو پسر تو جاشون ایستادن..ییبو با چشم های درشت شده گفت:
_گاد..الان چه وقت بارون اومدنه؟!
_بجنب باید یه سر پناه پیدا کنیم..
به قدم هاشون سرعت بخشیدن و با چشم، اطراف رو اسکن میکردن که با بارش ناگهانی و شدید باران، ییبو فحشی زیر لب به شانسشون داد و دستش رو حائل سرش گرفت..
طوطی کمی وول خورد و خودش رو میون فاصلهی گردن تا شونههای مو بلوند جمع کرد..جان با دیدن تپهی کوچکی در نزدیکی رودخانه که زیرش خالی بود؛ نفسی تازه کرد و گفت:
_بریم اون زیر..
مو بلوند بدون مخالفت به دنبال پسر به راه افتاد و به سمت تپه قدم برداشتن..جان اول به درون گودال پا گذاشت و همونجا نشست..جا برای دو نفر واقعا کم بود و از طرفی بخاطر بارش شدید باران، وقت برای سر پناهی بزرگتر نداشتن..
پس مو مشکی دو طرف پاهاش رو باز کرد و ییبو هم با فهمیدن منظورش خودش رو میون پاهای پسر جا داد..از پشت به سینهی پسر تکیه زد و طوطی رو هم تو بغل خودش جا داد..
پسر بزرگتر دست هاش رو دور مو بلوند حلقه کرد..سرش رو به دیوارهی پشت سرش تکیه داد و به کثیف شدن موهاش توسط خاک و سنگریزه ها توجهی نکرد..
_ووه..یعنی شب رو مجبوریم اینجا بخوابیم؟ اما خیلی سرده..
مو مشکی نفسی تازه کرد و جواب داد:
_حتی اگه بارون بند بیاد ما گرم نمیشیم..
چوب ها خیسن و نمیشه باهاشون آتیش درست کرد..ییبو بیشتر تو بغل جان جمع شد:
_پس مجبوری گرمم کنی شیائو! چون اگه سرما بخورم بلافاصله بیماریم رو بهت انتقال میدم! آخه من آدم خیلی بخشندهایم!
أنت تقرأ
𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
أدب الهواة🍀𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑳𝒐𝒔𝒕 𝑰𝒏 𝑻𝒉𝒆 𝑱𝒖𝒏𝒈𝒍𝒆 🍀𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒀𝒊𝒁𝒉𝒂𝒏(𝐿𝑆𝐹𝑌) 𝑽𝑲𝒐𝒐𝑲/𝑱𝒊𝑿𝒖𝒂𝒏 🍀𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝑨𝒅𝒗𝒆𝒏𝒕𝒖𝒓𝒆/𝑪𝒐𝒎𝒆𝒅𝒚/𝑫𝒂𝒊𝒍𝒚 𝑳𝒊𝒇𝒆 🍀𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : °•𝔂𝓪𝓭𝓮𝓰𝓪𝓻•° 🍀 گمشده در جنگل🍀 🍀خلاصه: ژو چنگ...