♡ ﷽ ♡
.
.
کندهی بزرگ چوب رو روی سکو قرار داد و با یک ضربهی تبر، نصفش کرد..تمام تنش خیس از عرق بود و لباس هاش به بدنش چسبیده بود..
نفس عمیقی کشید و با خستگی عرق روی پیشانیش رو پاک کرد..این چوب ها برای بدنهی خونهی آقایون کیم جئون بود!
با قرار گرفتن دسته الوار بعدی در کنارش، نفس خستهای کشید و با اخمی بخاطر تابش نور خورشید به شخص نگاه کرد..
و اون شخصی که چوب ها رو از جنگل براش میاورد؛ وانگ ییبوی مو بلوندی بود که با شیطنت می خندید و ابرو بالا مینداخت!
_خسته نباشی جان!
مو مشکی تکخندی زد و یه چوب دیگه رو روی سکو گذاشت:
_و همچنین ییبو..
و تبر رو صاف روی چوب فرود آورد و نصفش کرد..
_واو دیگه حرفهای شدی!
پسر بزرگتر لبخند بی جونی زد:
_چند روزه دارم انجامش میدم..دیگه عضله هام دارن از هم گسسته میشن!
ییبو خندید..اما از چهرهی بی حالش مشخص بود که اون هم خیلی خسته شده اما نشون نمیداد..
_می فهمم چی میگی..چون بهش عادت نداریم اینطوری بدن درد گرفتیم..
_هوم..
اما ناگهان مو بلوند با هیجان بلند شد و گفت:
_پس بذار خستگیمون رو برطرف کنم!
و به سمت مو مشکی رفت و بعد از گرفتن چونهاش، بوسهی سریعی روی لب هاش گذاشت..جان فوری عقب کشید و با لحن مواخذه گری گفت:
_یکی ما رو میبینه ییبو!
مو بلوند شونهای بالا انداخت:
_خب ببینه! من دوست دارم ببوسمت!
و دوباره سرش رو برای بوسه جلو برد که مو مشکی با گونه های سرخ شده و اخم های در هم عقب کشید:
_ییبو مراعات کن! ما تو ملاء عام هستیم..
پسر کوچکتر ابرویی بالا انداخت و خودش رو به پسر چسبوند..با دیدن چهرهی کلافهاش پوزخندی زد و گفت:
_اوه پس..تو از اینکه با من دیده بشی خجالت میکشی درسته؟! خب از اول میگفتی!
و بعد از پسر فاصله گرفت و هنگامی که در حال رد شدن از کنارش بود؛ مچ دستش توسط مو مشکی گرفته شد..پسر بزرگتر با چهرهای جدی و مصمم به حرف اومد:
_وقتی یه چیزی میگی؛ وایسا و جوابش رو هم ببین! من از اینکه من رو با تو ببینن خجالت نمی کشم..من فقط عقیده دارم یه سری چیزا باید بین دو نفر، خصوصی باقی بمونه و لازم نیست همه بفهمن چه خبره! درضمن...
YOU ARE READING
𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Fanfiction🍀𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑳𝒐𝒔𝒕 𝑰𝒏 𝑻𝒉𝒆 𝑱𝒖𝒏𝒈𝒍𝒆 🍀𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒀𝒊𝒁𝒉𝒂𝒏(𝐿𝑆𝐹𝑌) 𝑽𝑲𝒐𝒐𝑲/𝑱𝒊𝑿𝒖𝒂𝒏 🍀𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝑨𝒅𝒗𝒆𝒏𝒕𝒖𝒓𝒆/𝑪𝒐𝒎𝒆𝒅𝒚/𝑫𝒂𝒊𝒍𝒚 𝑳𝒊𝒇𝒆 🍀𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : °•𝔂𝓪𝓭𝓮𝓰𝓪𝓻•° 🍀 گمشده در جنگل🍀 🍀خلاصه: ژو چنگ...