♡ ﷽ ♡
.
.
زمانی که به ساختمان بهداری برگشتن؛ ماه در آسمان جولان میداد و ستارگان همراهیش میکردن..ییبو خمیازهای کشید:
_واو یه روز کامل گردش کردیم..
_هوم..
مو بلوند خواست دوباره غرغری کنه که نگاهش به پرندهی سبز رنگ روی دیوار کوتاه حیاط افتاد..ابروهاش بالا رفتن و لبخند گشادی زد:
_لایلا! تو اینجایی!
_تو اینجایی! تو اینجایی!
پسر خندید و نگاهش به لبخند خرگوشی مو مشکی گره خورد..جان که نگاه ییبو رو روی خودش دید؛ به سمت پله ها رفت و در همون حالت گفت:
_ولش کن بذار این بیرون آزاد باشه..
بیا بریم بخوابیم..مو بلوند سری تکون داد و بعد از بای بای کردن برای طوطیِ محترم، به دنبال پسر بزرگتر دوید..هر دو وارد اتاقشون شدن و از اونجایی که شام خورده بودن؛ فقط نیاز داشتن که روی رخت خواب پهن شدهی وسط اتاق بخوابن..
جان بدون در آوردن پیرهنش روی لحاف نشست..اما ییبو در حالی که لباس روییش رو در میاورد؛ داخل اتاق قدم میزد:
_عام میگم..نظرت چیه..یکم بیشتر اینجا بمونیم؟!
مو مشکی در حال باز کردن دکمه های لباسش خشک شد:
_چی؟!
مو بلوند با حالت معذبی موهاش رو به عقب فرستاد:
_خب میگم..اینجا خیلی قشنگه..باصفاست..
حس خوبی دارم..و بعد مقابل پسر نشست و ادامه داد:
_اینجا فارغ از تمام مسئولیت هام..نه درسی..
نه دانشگاهی..نه حتی آدم های دو رنگ و رو اعصابی..اینجا فقط زندگیه! فقط آرامش!سرش رو پایین انداخت و نگاه عمیق مو مشکی رو به جون خرید:
_میدونم که بنظر میاد من آدم خیلی شلوغ و اجتماعی هستم..و واقعا هم همینطوره! اما منم گاهی نیاز به آرامش و سکوت دارم..
و اینجا درست همونجاست..
YOU ARE READING
𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Fanfiction🍀𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑳𝒐𝒔𝒕 𝑰𝒏 𝑻𝒉𝒆 𝑱𝒖𝒏𝒈𝒍𝒆 🍀𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒀𝒊𝒁𝒉𝒂𝒏(𝐿𝑆𝐹𝑌) 𝑽𝑲𝒐𝒐𝑲/𝑱𝒊𝑿𝒖𝒂𝒏 🍀𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝑨𝒅𝒗𝒆𝒏𝒕𝒖𝒓𝒆/𝑪𝒐𝒎𝒆𝒅𝒚/𝑫𝒂𝒊𝒍𝒚 𝑳𝒊𝒇𝒆 🍀𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : °•𝔂𝓪𝓭𝓮𝓰𝓪𝓻•° 🍀 گمشده در جنگل🍀 🍀خلاصه: ژو چنگ...