♡ ﷽ ♡
.
.
یک ساعت بعد، صدای بلند فراخوان در میون قبیله پیچیده شد..فراخوانی که همهی اهالی رو برای صرف ناهار دعوت میکرد..
ییبو و جان هم مثل بقیه از چادر خارج شدن و در مقابلشون بساط عظیمی رو مشاهده کردن..همهی اهالی روی سنگ، کُنده های درخت یا حتی زمین نشسته بودن و در انتظار پخش غذا به سر میبردن..
ییبو نفسی کشید و قبل از نشستن، دستش رو میون دست جان گره زد:
_یادت باشه باید شبیه یه زوج رفتار کنیم!
جان لبخند زوری زد و دست مو بلوند رو به طرز بدی فشرد که باعث شد ثانیهای چهرهی پسر بیچاره از درد جمع بشه..
_حتما عزیزم! چیز دیگهای نمیخوای همسرم؟!
مو بلوند دست خودش نبود که از شنیدن لحن پر از حرص پسر خندهاش بگیره..ولی خب همین مورد باعث شد بقیه درموردشون تصور کنن که اون ها چقدر باهم رابطهی خوبی دارن!
در گوشهای واسه خودشون جاگیر شدن و وقتی یه بشقاب چوبی با دو قاشق بهشون رسید؛ شیائو فوری پرسید:
_فقط یکی؟
زنِ آشپز نگاه کوتاهی به پسر انداخت و گفت:
_زوج ها در یک ظرف..غذا خورد!
این یک رسم مقدس است!مو مشکی دلش میخواست از شنیدن چنین چیزهایی سکته کنه! چطور میشه انقدر افراطی بود؟! آهی کشید و تصمیم گرفت مثل مو بلوند خودش رو به بیخیالی بزنه..قاشق رو برداشت و ییبو خواست شروع کنه که جان فوری جلوش رو گرفت..
بشقاب رو 180 درجه چرخوند به طوری که دو نوع غذایی که توی بشقاب قرار داشت؛
جا به جا بشه..ییبو اخم هاش رو در هم کشید و گفت:_بهت نمیخوره خسیس باشی!
جان اما با آرامش جواب داد:
_این گوشتِ تنده! فلفل قرمز رو روش نمیبینی؟ تو نمیتونی غذای تند بخوری!
برای چند لحظه ییبو تصور کرد که اشتباه شنیده! یا حتی احتمال جنی شدنِ مو مشکی رو هم داد! یا شایدم تب کرده! ولی اون..الان به ییبو اهمیت داده بود و نگرانش شد؟!
ESTÁS LEYENDO
𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Fanfic🍀𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑳𝒐𝒔𝒕 𝑰𝒏 𝑻𝒉𝒆 𝑱𝒖𝒏𝒈𝒍𝒆 🍀𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒀𝒊𝒁𝒉𝒂𝒏(𝐿𝑆𝐹𝑌) 𝑽𝑲𝒐𝒐𝑲/𝑱𝒊𝑿𝒖𝒂𝒏 🍀𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝑨𝒅𝒗𝒆𝒏𝒕𝒖𝒓𝒆/𝑪𝒐𝒎𝒆𝒅𝒚/𝑫𝒂𝒊𝒍𝒚 𝑳𝒊𝒇𝒆 🍀𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : °•𝔂𝓪𝓭𝓮𝓰𝓪𝓻•° 🍀 گمشده در جنگل🍀 🍀خلاصه: ژو چنگ...