♡ ﷽ ♡
.
.
صبح با تابش بی رحمانهی نور خورشید و صدای دل انگیز پرندگان، چشم هاش رو باز کرد و دم عمیقی از هوای پاک جنگل گرفت..
صدای سوختن هیزم در نزدیکی شنیده میشد..پس به طرف صدا برگشت و مو مشکی رو دید که با حوصله و آرامش در حال درست کردن نیمرو روی یه تیکه سنگه!
کش و قوسی تو جاش رفت و نیمخیز شد:
_شیائو! تو شبیه یه کدبانوی کامل رفتار میکنی!
جان با شنیدن صدای بم و کلفتِ اولِ صبح پسر، سرش رو بلند کرد و بی توجه به حرف مزخرفش گفت:
_صبح بخیر!
ییبو کامل تو جاش نشست و به نیمرویی که بر روی سنگِ روی آتش درست می شد؛ نگاه کرد..نیشخندی زد و با لحن شیطونی گفت:
_اوه درست شبیه فیونا! بگو ببینم چطور این تخم ها رو گیر آوردی؟ نکنه مثل پرنسس فیونا اونقدر جیغ کشیدی تا پرنده بترکه؟!
و لحظهای بعد، خودش با تصور شیائوجانی که مقابل یه گنجشک ایستاده و مثل فیونا براش آواز میخونه؛ صدای خندهاش بلند شد..
شیائو آه تاسف برانگیزی کشید و گفت:
_چرا تو انقدر احمقی پسر؟!
مو بلوند ساکت شد و همچنان با لبخند به پسر نگاه میکرد..جان هم بدون بلند کردن سرش توضیح داد:
_خیلی اتفاقی وقتی داشتم دنبال خوراکی می گشتم؛ یه لونهی خالی با سه تا تخم پرنده دیدم و برش داشتم..حتی نمیدونم تخم چه پرندهایه!
مو بلوند سری تکون داد و با گفتن "میرم دست و صورتم رو بشورم" به سمت رودخانه رفت..همون لحظه طوطی سبز رنگشون، دست از دور دورِ اولِ صبحی برداشت و کنار پسر مو مشکی نشست..
_گرسنهای؟
_گرسنهای! گرسنهای!
جان لبخندی زد و مقداری بادام درختی که اول صبح جمع کرده بود؛ مقابل پرنده ریخت و طوطی هم بی معطلی مشغول خوردن شد..
مو بلوند که اومد؛ نیمرو رو با دست برداشتن و میل کردن! نه نونی بود..و نه ادویهای! اما بهتر از هیچی بود و از گرسنگی نجاتشون میداد..
BẠN ĐANG ĐỌC
𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Fanfiction🍀𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑳𝒐𝒔𝒕 𝑰𝒏 𝑻𝒉𝒆 𝑱𝒖𝒏𝒈𝒍𝒆 🍀𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒀𝒊𝒁𝒉𝒂𝒏(𝐿𝑆𝐹𝑌) 𝑽𝑲𝒐𝒐𝑲/𝑱𝒊𝑿𝒖𝒂𝒏 🍀𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝑨𝒅𝒗𝒆𝒏𝒕𝒖𝒓𝒆/𝑪𝒐𝒎𝒆𝒅𝒚/𝑫𝒂𝒊𝒍𝒚 𝑳𝒊𝒇𝒆 🍀𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : °•𝔂𝓪𝓭𝓮𝓰𝓪𝓻•° 🍀 گمشده در جنگل🍀 🍀خلاصه: ژو چنگ...