♡ ﷽ ♡
.
.
.
با خستگی فراوان وارد اتاق شدن و نوبت به نوبت دوش گرفتن..تو عروسی حسابی تخیلهی انرژی کرده بودن و حالا این آرامش دو نفره خیلی می چسبید!
واسه همین اون ها اینجا بودن..کنار هم نشسته روی مبل و در حال تماشای تلویزیون..
مو مشکی دست به سینه به فیلم نگاه میکرد و مو بلوند در حال پاستیل خوردن..اون هم ساعت دو و ربع نیمه شب!_به نظر من قتل ها کار یکی از اعضای خود پلیسه!
مو بلوند در حال خوردن پاستیل نظر داد و مو مشکی هم پاسخ داد:
_کارگردان همیشه در حال گول زدنته! مطمئن باش یکی از افرادی که اصلا بهش توجه نکردیم قاتله!
پسر کوچکتر با تأثر سر تکون داد و کمی تو جاش جا به جا شد..چیز خاص و هیجان انگیزی اتفاق نمی افتاد..نه مو مشکی عاشقانه به پسر کوچکتر خیره بود و نه ییبو وسط فیلم تو بغل پسر بزرگتر پرید! همه چیز عادی بود..و اون ها کاملا صمیمانه درمورد فیلم باهم بحث میکردن و نظر میدادن..و همین هم شیرینش میکرد!
بیرون از پنجره رعد و برقی زد و باران شروع به باریدن کرد..مو بلوند لبخندی زد و پاکت خالی پاستیل رو روی میز انداخت:
_یه چیز رو درموردم میدونی؟ من واقعا عاشق صدای رعد و برقم! بهم آرامش میده..
و وقتی پاسخی از جانب پسر نشنید؛ به طرفش چرخید و مو مشکی رو در حالی که سرش رو به پشتیِ مبل تکیه داده بود؛ غرق در خواب دید..
YOU ARE READING
𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Fanfiction🍀𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑳𝒐𝒔𝒕 𝑰𝒏 𝑻𝒉𝒆 𝑱𝒖𝒏𝒈𝒍𝒆 🍀𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒀𝒊𝒁𝒉𝒂𝒏(𝐿𝑆𝐹𝑌) 𝑽𝑲𝒐𝒐𝑲/𝑱𝒊𝑿𝒖𝒂𝒏 🍀𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝑨𝒅𝒗𝒆𝒏𝒕𝒖𝒓𝒆/𝑪𝒐𝒎𝒆𝒅𝒚/𝑫𝒂𝒊𝒍𝒚 𝑳𝒊𝒇𝒆 🍀𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : °•𝔂𝓪𝓭𝓮𝓰𝓪𝓻•° 🍀 گمشده در جنگل🍀 🍀خلاصه: ژو چنگ...