¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
.
مو مشکی با گام های تندی از شرکت بیرون زد و هوایسانگ و هایکوان با نگرانی دنبالش میکردن..
_جان؟ وایسا رفیق..
پسر به خواست دوستانش احترام گذاشت و همونجا ایستاد..هوایسانگ با لبخند مهربونی جلو رفت و شونهی دوستش رو فشرد:
_جان نگران نباش..ما قول میدیم درستش کنیم باشه؟
مو مشکی با کلافگی جواب داد:
_چی رو درست کنی گا؟ اخراج شدم و دیگه راه برگشتی هم نیست..
هایکوان با صلح طلبی توضیح داد:
_خب نتونست شرایطت رو درک کنه که تو این دو ماه چی بهت گذشت..من خودم باهاش صحبت میکنم..همین الانم که ما داریم اینجا حرف میزنیم؛ ژوچنگ سعی داره رئیس رو راضی کنه..اگرم نشد لازم نیست آشفته بشی.. ما هواتو داریم خب؟
جان چشم هاش رو بست و نفس عمیقی کشید..اون قرار بود بعد از مطمئن شدن از موقعیت شغلیش با پدر و مادرش در مورد ییبو حرف بزنه..ولی حالا که شغلی نداشت؛ با چه رویی باید اینکار رو انجام میداد؟
هوایسانگ که شرایط آشفتهی پسر رو دید؛ کمرش رو نوازش کرد و گفت:
_عیب نداره دی دی..مثل همیشه صبور باش.. من قول میدم همه چیز درست میشه..
و لبخند عجیب و آرومی که رو لب های مو مشکی شکل گرفت؛ هر دو مرد رو متعجب کرد..
_میدونی گهگه؟ من فکر میکنم این اونقدرا هم بد نشد! حالا که دارم بهتر به این قضیه نگاه میکنم؛ حتی انگار رئیس با اخراجم بهم لطف هم کرده!
دو مرد با گیجی نگاهی میون یکدیگر رد و بدل کردن که جان ادامه داد:
_حالا میتونم برم دنبال رویاهام! میخوام آزادانه موسیقی رو دنبال کنم..میخوام کاری که دوستش دارم رو انجام بدم و توش پیشرفت کنم..
هایکوان فوری لبخند حمایت گرانهای رو لب هاش نشوند:
_خوشحالم که به این نتیجه رسیدی! تو فقط شروع کن! ما اولین نفراتی هستیم که حمایتت میکنیم!