🍀𝙋𝙖𝙧𝙩 15🍀بدنِ شوهرِ خودمه🍀

343 76 186
                                    

♡ ﷽ ♡

.

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

.

با تابش نور مستقیم خورشید به چشم هاش، غرغری کرد و سرش رو تو مخفیگاهش، گردن شیائوجان فرو برد! اما خب خواب از سرش پریده بود و دیگه نمی تونست راحت بگیره..

آهی کشید و از جا بلند شد..نگاهی به پسر خوابیده‌ای که تمام شب رو تو بغلش سر کرده بود؛ انداخت و پوزخند محوی زد..

بی سر و صدا از اتاق خارج شد و یک راست از بهداری بیرون زد..

_اوه صبحت بخیر ییبو!

با دیدن پزشک محترم روستا، لبخندی زد و مودبانه سلام کرد..نامجون سینی داروها رو برداشت و گفت:

_همراهت هنوز خوابه درسته؟ دارو رو میذارم داخل اتاق..بعد از صبحانه باید بخوره..

_خیلی ممنونم!

نامجون سری تکون داد و گفت:

_وظیفه‌مه!

مو بلوند بعد از رفتن مرد، به سمت چاهی که در نزدیکی بهداری بود؛ رفت..خوشبختانه این روستای کوچیک نیازی به یادگیری اطراف نداشت و توش گم نمیشد..

دلو آبی برداشت و دست و صورتش رو شست که همون لحظه دست دیگری روی دلو نشست..ییبو به مرد جوان و زیبایی که موهای بلند و روشنی داشت؛ خیره شد و ابرویی بالا انداخت..

مرد اما با نگاه عمیق و گیرایی به حرف اومد:

_اگه کارتون تموم شده من دلو رو میخوام!

ییبو مسخ شده از شنیدن اون صدای بمی که اصلا به اون چهره‌ی ملیح نمیخورد؛ عقب کشید و ناخودآگاه پرسید:

_شما چینی نیستید درسته؟

مرد نیشخند جذابی زد:

_هیچکدوم از اهالی این دهکده چینی نیستن! همه‌ی ما کره‌ای هایی هستیم که طرد شدیم و به اینجا اومدیم و این روستا رو ساختیم..

مو بلوند با حیرت سر تکون داد و دستش رو دراز کرد:

_وانگ ییبو!

مرد به نرمی خندید و دست پسر رو فشرد:

_میشناسمت! اون قشقرقی که طوطیت به پا کرد باعث شد خیلی معروف بشی! کیم تهیونگ هستم!

𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈDonde viven las historias. Descúbrelo ahora