♡ ﷽ ♡
.
.
با تابش نور مستقیم خورشید به چشم هاش، غرغری کرد و سرش رو تو مخفیگاهش، گردن شیائوجان فرو برد! اما خب خواب از سرش پریده بود و دیگه نمی تونست راحت بگیره..
آهی کشید و از جا بلند شد..نگاهی به پسر خوابیدهای که تمام شب رو تو بغلش سر کرده بود؛ انداخت و پوزخند محوی زد..
بی سر و صدا از اتاق خارج شد و یک راست از بهداری بیرون زد..
_اوه صبحت بخیر ییبو!
با دیدن پزشک محترم روستا، لبخندی زد و مودبانه سلام کرد..نامجون سینی داروها رو برداشت و گفت:
_همراهت هنوز خوابه درسته؟ دارو رو میذارم داخل اتاق..بعد از صبحانه باید بخوره..
_خیلی ممنونم!
نامجون سری تکون داد و گفت:
_وظیفهمه!
مو بلوند بعد از رفتن مرد، به سمت چاهی که در نزدیکی بهداری بود؛ رفت..خوشبختانه این روستای کوچیک نیازی به یادگیری اطراف نداشت و توش گم نمیشد..
دلو آبی برداشت و دست و صورتش رو شست که همون لحظه دست دیگری روی دلو نشست..ییبو به مرد جوان و زیبایی که موهای بلند و روشنی داشت؛ خیره شد و ابرویی بالا انداخت..
مرد اما با نگاه عمیق و گیرایی به حرف اومد:
_اگه کارتون تموم شده من دلو رو میخوام!
ییبو مسخ شده از شنیدن اون صدای بمی که اصلا به اون چهرهی ملیح نمیخورد؛ عقب کشید و ناخودآگاه پرسید:
_شما چینی نیستید درسته؟
مرد نیشخند جذابی زد:
_هیچکدوم از اهالی این دهکده چینی نیستن! همهی ما کرهای هایی هستیم که طرد شدیم و به اینجا اومدیم و این روستا رو ساختیم..
مو بلوند با حیرت سر تکون داد و دستش رو دراز کرد:
_وانگ ییبو!
مرد به نرمی خندید و دست پسر رو فشرد:
_میشناسمت! اون قشقرقی که طوطیت به پا کرد باعث شد خیلی معروف بشی! کیم تهیونگ هستم!
YOU ARE READING
𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Fanfiction🍀𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑳𝒐𝒔𝒕 𝑰𝒏 𝑻𝒉𝒆 𝑱𝒖𝒏𝒈𝒍𝒆 🍀𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒀𝒊𝒁𝒉𝒂𝒏(𝐿𝑆𝐹𝑌) 𝑽𝑲𝒐𝒐𝑲/𝑱𝒊𝑿𝒖𝒂𝒏 🍀𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝑨𝒅𝒗𝒆𝒏𝒕𝒖𝒓𝒆/𝑪𝒐𝒎𝒆𝒅𝒚/𝑫𝒂𝒊𝒍𝒚 𝑳𝒊𝒇𝒆 🍀𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : °•𝔂𝓪𝓭𝓮𝓰𝓪𝓻•° 🍀 گمشده در جنگل🍀 🍀خلاصه: ژو چنگ...