♡ ﷽ ♡
.
.
چند روزی بود که با هاشوان موسیقی تمرین میکرد و از رویاش غافل نمیشد..پدر عزیزش بعد از یک گفت و گوی طولانی تونسته بود مادرش رو راضی کنه و مو مشکی بی معطلی این خبر رو به گوش پسر کوچکتر رسونده بود..
و حالا ما مو بلوند ذوق زدهای رو داریم که اصلا نفهمید چرا همون لحظه جوگیر شد و وسط سالن داد زد "من شیائوجان رو میخوام!"
که البته همونجا یه حملهی خفیف به آقای وانگ دست داد و ژوچنگ در حالی که پسرخالهی احمقش رو به بار فحش می بست؛ به کمک شوهرخالهی بیچارهاش رفت..
و الان اون ها اینجا بودن! ییبو روی مبل تک نفره مقابل تمام اعضای خانواده نشسته و درست مثل یه مجرمِ در حالِ بازجویی شده بود..
و بالاخره سکوت مرگبار خونه توسط میا شکسته شد که با خندهی معذبی گفت:
_لطفا اینطوری نگاهش نکنین..اگه منم باشم میترسم! فقط چرا با هم حرف نمیزنید؟
و ژوچنگ در دل قربون صدقهی همسر مهربون و بالغش رفت..مادر ییبو نمی تونست لبخندهای پنهانی و عجیبش رو کتمان کنه و عجیب تر این بود که گاهی خنده هاش به شکل لب های آویزون و غمگینی تبدیل میشد که مو بلوند معنی هیچکدوم رو نمی فهمید!
_پس..تو به اون پسر خرگوشیه علاقه داری؟!
و بله! مادر ییبو بود که این جمله رو گفت و چشم غرهای از همسرش دریافت کرد..مو بلوند لبخند ریزی روی لب هاش نشوند و جواب داد:
_دلت نمیخواد دامادت شبیه خرگوش باشه؟! عضله داره ها!
ژوچنگ با دست تو پیشونیش کوبید و پدر ییبو با خشم داد زد:
_ساکت شو پسرهی بی حیا! از حرفت پایین هم نمیای هیچ..بلکه اینطور با شرمی از...
پروردگارا ما رو ببخش!مو بلوند با اخم دست به سینه شد:
_خب دروغ که نمیگم..الان مشکل شما با عضله هاشه؟! میگم بره آب کنه!
و بالاخره مرد سالخورده نتونست طاقت بیاره و کوسن رو تو صورت پسرش پرت کرد:
_خفه شو وانگ ییبو! رفتی عاشق یه مرد شدی حالا توقع داری با خوشحالی بغلت کنم و کل روستامون رو شیرینی بدم؟!
VOUS LISEZ
𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Fanfiction🍀𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑳𝒐𝒔𝒕 𝑰𝒏 𝑻𝒉𝒆 𝑱𝒖𝒏𝒈𝒍𝒆 🍀𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒀𝒊𝒁𝒉𝒂𝒏(𝐿𝑆𝐹𝑌) 𝑽𝑲𝒐𝒐𝑲/𝑱𝒊𝑿𝒖𝒂𝒏 🍀𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝑨𝒅𝒗𝒆𝒏𝒕𝒖𝒓𝒆/𝑪𝒐𝒎𝒆𝒅𝒚/𝑫𝒂𝒊𝒍𝒚 𝑳𝒊𝒇𝒆 🍀𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : °•𝔂𝓪𝓭𝓮𝓰𝓪𝓻•° 🍀 گمشده در جنگل🍀 🍀خلاصه: ژو چنگ...