🍀𝙋𝙖𝙧𝙩 30🍀زوج کلیشه شکن🍀

245 63 166
                                    

♡ ﷽ ♡

.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

.

همه‌ی اهالیِ خونه در حال آماده شدن بودن..
ییبو جلیقه‌ی سبز رنگش رو به تن کرد که پدرش در حال بستن دکمه‌ی سرآستینش اعلام کرد:

_راستی ما با خانواده‌ی شیائو میریم!

مو بلوند در حال عطر زدن به خودش متوقف شد و ابرویی بالا انداخت..بعد از ماجرای اون روز..پدرش دیگه حرفی درمورد خانواده‌ی شیائو نزده بود و ییبو فکر میکرد شاید اون میخواد باهاشون قطع رابطه کنه..

نگاه گیجی به مادرش انداخت که در جوابش چشمکی دریافت کرد! مادرش در اون لباس دکلته‌ی یقه دلبری و آبی رنگ واقعا دلبر شده بود! لبخندی زد و به سمت مادرش رفت:

_اوه این بانوی زیبا اگه به تالار برن ممکنه مهمان ها درمورد عروس دچار سوء تفاهم بشن!

زن با سرخوشی خندید که مرد به طرفشون اومد و دستش رو دور کمر همسرش حلقه کرد:

_البته که همینطوره! ولی اگه اونا بتونن داماد واقعی رو بشناسن هرگز دچار اشتباه نمیشن!

و با غرور سرش رو بالا گرفت! همه‌ی آشنایان به خوبی میدونستن که وانگ ییبو این حجم از خودشیفتگیش رو از پدرش به ارث برده و این موضوع باز هم نمایان شد! پس لبخند کجی زد و یقه‌ی کت پدرش رو صاف کرد:

_البته که شما از داماد بسیار جذاب ترید جناب وانگ!

زن خندید و دستی به شونه‌ی پسرش زد:

_عزیزم یه وقت جلوی ژوچنگ اینو نگو همونجا از عروسی پرتت میکنه بیرون!

ییبو خندید و جواب داد:

𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈWhere stories live. Discover now