♡ ﷽ ♡
.
.
وقتی به غار رسیدن؛ ییبو بی معطلی رو زمین نشست و خودش رو بغل کرد..جان هم چوب ها رو روی زمین چید و مشغول درست کردن آتش شد..
بعد از حدود نیم ساعت تلاش بی وقفه، آتش به راه افتاد و ییبو برای گرم شدن، خودش رو نزدیکتر کشید..هر دو دست هاشون نزدیک آتش گرفته بودن تا با حرارت داغ اون، گرم بیوفتن اما لباس های خیسشون مانع بود..ییبو نگاه کوتاهی به پسر انداخت و با لبخند بانمکی پرسید:
_نگرانم شده بودی؟!
جان نیم نگاهی به پسر انداخت و فوری نگاهش رو پایین انداخت..ییبو که این واکنش کیوت پسر رو دید؛ لبخند شیطونی زد و گفت:
_نیازی به انکار نیست..میدونم نگرانم شدی!
پسر بزرگتر نگاه عمیقی به مو بلوند انداخت و لبخند محوی زد:
_انکارش نکردم!
و ییبو افتادن قند خونش رو بر اثر مهارت لاس زنیِ شیائوجان حس کرد! پلکی زد و نفس مقطعی کشید:
_تو..کلاغِ زشتِ خرگوش نما به چه حقی...
جان با نیشخند ابرویی بالا انداخت و منتظر ادامهی جملهی پسر شد..عاشق زمان هایی بود که با کوچکترین لاس زدنش پسر کوچکتر رو به این حال مینداخت..دیدن تاثیری که روی اون بلوندیِ شیطانی داشت؛ باعث غرور و افتخارش میشد!
با باد ملایم اما سوزناکی که به داخل غار وزید؛
مو بلوند خودش رو در آغوش گرفت و غر زد:_خدایا خیلی سرده..تا زمانی که لباس هامون خیسه گرم نمیوفتیم..حالا چجوری بخوابیم؟!
جان برای لحظهای در سکوت به آتش و سنگ های غار نگاه کرد و در نتیجه با جدیت گفت:
_درشون بیار!
پسر کوچکتر پلکی زد و گفت:
_چیکار کنم؟!
جان خجالت رو کنار گذاشت و حرفش رو تکرار کرد:
_چارهای نداریم..اینطوری تا صبح یخ میزنیم..
لباس هات رو دربیار!ییبو ابروهاش رو بالا انداخت و لبخند شیطونی زد:
YOU ARE READING
𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Fanfiction🍀𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑳𝒐𝒔𝒕 𝑰𝒏 𝑻𝒉𝒆 𝑱𝒖𝒏𝒈𝒍𝒆 🍀𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒀𝒊𝒁𝒉𝒂𝒏(𝐿𝑆𝐹𝑌) 𝑽𝑲𝒐𝒐𝑲/𝑱𝒊𝑿𝒖𝒂𝒏 🍀𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝑨𝒅𝒗𝒆𝒏𝒕𝒖𝒓𝒆/𝑪𝒐𝒎𝒆𝒅𝒚/𝑫𝒂𝒊𝒍𝒚 𝑳𝒊𝒇𝒆 🍀𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : °•𝔂𝓪𝓭𝓮𝓰𝓪𝓻•° 🍀 گمشده در جنگل🍀 🍀خلاصه: ژو چنگ...