🍀𝙋𝙖𝙧𝙩 26🍀من عاشق جیانگم🍀

234 66 105
                                    

♡ ﷽ ♡

.

.

ژوچنگ یه بالش تو بغل هوایسانگ انداخت و گفت:

_خانواده ها تو یه اتاق میخوابن..من و میا هم تو سالن میخوابیم..دوتا اتاق دیگه میشه واسه شما پسرا..خودتون تقسیم بشید..

هوایسانگ بالش رو تو بغلش فشرد و گفت:

_خب پس من و جیانگ و ییبو تو یه اتاق میخوابیم..

و بعد دست مو بلوند رو کشید:

_زودباش ییبو! من هنوز میخوام بدونم بعد از آتیش سوزیِ اون خونه چه اتفاقی افتاد..

و بعد به همراه جیانگ با هم به اتاق رفتن..مو مشکی آهی کشید که هایکوان رو به پسرها گفت:

_بیاید ما هم بریم بخوابیم..جان حتما خسته‌است..

هاشوان تایید کرد و با هم به اتاق رفتن..
مو مشکی واقعا خوشحال بود که هاشوان و هایکوان هر دو آدم های ساکت و
بی حاشیه‌ای هستن..چون اگه هوایسانگ بود مجبورش میکرد اونم داستان جنگل رو براشون تعریف کنه و جان واقعا حوصله نداشت!

اما چند ساعت گذشته بود..اهالی خونه در خواب به سر میبردن و سکوت دلپذیری در نیمه شب به چشم میخورد..
ولی خب..در اونجا شیائوجانی وجود داشت که نمی تونست پلک روی هم بذاره..
افکار متفاوتی در ذهنش می چرخید و خواب از سرش می پروند..و از همه مهم تر! اون مو بلوند رو نداشت تا در آغوش بگیره و بخوابه!

نفس کلافه‌ای کشید و از جا بلند شد..اینجوری نمی تونست..نیاز به هواخوری داشت..پس آهسته گام برداشت و حواسش بود که پای هاشوان رو لگد نکنه..

به طرف اتاق پسرها رفت و با احتیاط در رو باز کرد..در اون تاریکی به دنبال مو بلوند گشت و تونست پسر رو در حالی که جیانگ رو در آغوش گرفته و خوابیده؛ پیدا کنه..

دلش نمی خواست پسر رو بدخواب کنه ولی واقعا کلافگی بهش فشار آورده بود..پس با حس عذاب وجدان جلو رفت و شونه‌ی پسر رو لمس کرد:

_ییبو؟ بو دی؟ میشه بیدار شی؟

مو بلوند با گیجی از خواب پرید و به تقلید از صدای پسر، به آرومی لب زد:

𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈOnde histórias criam vida. Descubra agora