♡ ﷽ ♡
.
.وقتی مقابل خونهی اون زوج جوان قرار گرفتن؛ جئون جونگکوک روی ایوان خانه در حال تنظیم گلدان ها بود..که با دیدن دو پسر لبخند دندون نمایی روی چهرهاش نشوند:
_اوه سلام عزیزانم..خوش اومدید!
ییبو با لحن دوستانهای گفت:
_ممنونم جونگکوک گا! ما فقط تصمیم گرفتیم اولین مهمون های خونهتون باشیم..
مرد جوان هر دو رو به داخل خونه دعوت کرد و با خندهی کوتاهی جواب داد:
_متاسفم که ناامیدتون میکنم! ولی اولین مهمون های من نامجون و برادرش بودن که برای مرتب کردن خونه اومده بودن..
_اوه حیف شد!
_راحت باشید و بشینید..
دو پسر کنار هم روی زمین نشستن و جونگکوک به آشپزخانه رفت..جان با دیدن سکوت خونه پرسید:
_همسر و دخترتون خونه نیستن گا؟
کوک در حال آماده کردن فنجون ها جواب داد:
_اوه تهیونگ رفته خرید و یورونگ هم همراهش رفته..دیگه الاناست که برگردن..
و بعد لبخند خونگرمی زد و پرسید:
_اینجا شهر نیست که من ازتون بپرسم چای یا قهوه! پس فقط مجبورید بین چای سبز و دمنوش آویشن یکی رو انتخاب کنید!
دو پسر بخاطر لحن بامزهی مرد خندهای کردن و جان جواب داد:
_چای سبز لطفا!
که ییبو فوری مخالفت کرد:
_با اون فعالیتی که دیشب داشتی چای سبز خیلی برات خوبه که درخواست هم میکنی؟! لطفا برای هر دومون آویشن بیار گا!
مو مشکی نگاه تیزی به پسر کوچکتر انداخت و جونگکوک با خنده سر تاسفی تکون داد..
برای مهمون هاش آویشن و برای خودش چای سبز ریخت و سینی رو روی میز کوتاه وسط سالن گذاشت.._نمیدونید چقدر از حضورتون در اینجا خوشحالم! اتفاقا همین دیشب داشتم به تهیونگ می گفتم که اگه شما دوتا فقط یکم کوچکتر بودید؛ حتما به فرزندی می گرفتیمتون!
ESTÁS LEYENDO
𝙇𝙤𝙨𝙩 𝙄𝙣 𝙏𝙝𝙚 𝙅𝙪𝙣𝙜𝙡𝙚☘︎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Fanfic🍀𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑳𝒐𝒔𝒕 𝑰𝒏 𝑻𝒉𝒆 𝑱𝒖𝒏𝒈𝒍𝒆 🍀𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒀𝒊𝒁𝒉𝒂𝒏(𝐿𝑆𝐹𝑌) 𝑽𝑲𝒐𝒐𝑲/𝑱𝒊𝑿𝒖𝒂𝒏 🍀𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝑨𝒅𝒗𝒆𝒏𝒕𝒖𝒓𝒆/𝑪𝒐𝒎𝒆𝒅𝒚/𝑫𝒂𝒊𝒍𝒚 𝑳𝒊𝒇𝒆 🍀𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : °•𝔂𝓪𝓭𝓮𝓰𝓪𝓻•° 🍀 گمشده در جنگل🍀 🍀خلاصه: ژو چنگ...