part¹⁶

1.5K 175 23
                                    

تهیونگ تموم راه رو از گردن جونگ کوک آویزون شده بود و وقتی رسیده بودند خونه آروم روی تخت گذاشته شده بود ، جونگ کوک باهاش دقیقا مثل یه مجسمه ی شکستنی گرون قیمت رفتار میکرد که ممکن بود هرلحظه ترک برداره

-یکم بخواب تا برات یسری چیز خوشمزه درست کنم تا سرحال بیای
-من گرسنم نیست

جونگ کوک با اخم غلیظی به سمتش برگشت و دندوناشو بهم فشرد ،
تهیونگ خیلی لجباز شده بود و هی روی اعصابش پیاده روی میکرد و باعث میشد ناخواسته عصبانی شه

-کیم تهیونگ ، الان دقیقا با کی لج کردی که غذا نمیخوری ؟؟ با من ؟ با خودت یا اون دوتا بچه ی معصومی که تو شکمته ؟ اونا که گناهی ندارن که قربانی ندونم کاری های ما بشن ... به جای این کارا اگه مشکلی هست بگو تا حلش کنیم و اینقدر منو حرص نده . تا وقتی زایمان کنی از دست این لجبازی هات تمام موهام سفید میشه میدونممم
-فقط ... گفتم که توی زحمت نیافتی ، لازم نیس عصبانی بشی

تهیونگ با لبای آویزون گفت و سرش رو زیر لحاف پنهان کرد ، حقیقتا
جونگ کوک توی آشپزی استعدادی نداشت و هربار که دست به کار میشد خودش رو به درجه ی شهادت میرسوند تا بتونه یچیز خوب از آب در بیاره

همونطور با لبای آویزون مونده بود که لحاف از روی صورتش کنار رفت و جونگ کوک آروم بوسه ی عمیقی روی پیشونیش کاشت

-نمیگی با این کارات قلبمو آتیش میزنی همسر سوپر کیوتم ؟؟ میدونی چقدر به خودم لعنت فرستادم که به اون مهمونی کوفتی رفتم ؟ از این به بعد دیگه دانشگاه هم نمیرم باید بمونم خونه و مراقب پاپی کوچولوم باشم
-تو این کارو نمیکنی چون من خودم از خونه بیرونت میکنم جئون جونگ کوک ، باید بری سرکار اگه شغلتو تو دانشگاه از دست بدی کی میتونه خرج دوتا بچه رو بده ؟
-نمیخواد نگران پول باشی صد بار بهت گفتم که تو به هیچی فکر نکن

جونگ کوک سرش رو نوازش کرد و بعد از لبخند گنده و دندون نمایی که بهش زد از اتاق خارج شد ، ساعت سه نیمه شب شده بود و اینقدر استرس به هردوشون وارد شده بود که خواب رو به کل فراموش کرده بودند .

تهیونگ نفهمید چند دقیقه از رفتن جونگ کوک گذشته ، هنوزم زیاد انرژی برای باز نگه داشتن پلک هاش نداشت و دوباره ناخواسته به خواب رفته بود

وقتی جونگ کوک با دوتا سینی غذا رو به روش نشسته بود چشماش رو باز کرد و لباش آویزون شدند

-فکر کنم همون سرم برای امشب کافی بود جونگ کوک ... کی اینهمه غذا رو میخوره آخه ؟
-اگه نمیخوای بخوریشون اشکالی نداره چون بهرحال باید بخوریشون ! و من همشون رو باهم میکس میکنم و بزور خوردت میدم تا بچه ها گرسنه نمونن ، تو همچنان میتونی به اعتصابت ادامه بدی
-جونگ کوکا ... امروز چه اتفاقی افتاده بود ؟ صبح مون دستش رو برید در حالیکه فرشته ها آسیب نمیبینن بعدشم لاکی هی بی دلیل پارس کرد ، هیچی از گلوی من پایین نرفت و آخرشم غش کردم . همه چیز به طرز عجیبی برام گنگ و ترسناک شده و یه حس بدی دارم نکنه اتفاقی ...

MY BABY IS A MIRACLE // KOOKV ✔️Where stories live. Discover now