part¹¹

1.9K 197 36
                                    

تهیونگ صبح اونروز زودتر از خواب بیدار شده بود ، به سختی دوش گرفته بود و با همون وضعش صبحانه آماده کرده بود اما جونگ کوک همچنان مثل خرس قطبی که تازه زمان خواب زمستانیش شروع شده باشه باسنش رو به بالا متمایل کرده بود ، روی شکمش خوابیده بود و با صدای بدی خرناس میکشید به طوری که صداش توی کل خونه میپیچید و زیاد هم ملایم نبود

تهیونگ هدفون صورتی رنگش رو روی گوشاش گذاشت تا بیشتر از این حس بودن در جنگل های آفریقای مرکزی بهش دست نده و وقتی گوشیش رو برای انتخاب آهنگ باز کرد با پیام پدر جونگ کوک رو به رو شد ... اونا خیلی وقت بود که محلی بهش نگذاشته بودند اما حالا یه پیام دعوت مودبانه براش یکم نامتعارف بود

-جونگ کوک ؟ پاشو ببینم
-یکم دیگه بخوابم ، فقط 5 دقیقه
-نمیشه ... همچیز تو این خونه برعکسه ، بجای اینکه تو منو بیدار کنی و بهم صبحانه بدی و ببریم حموم من باید بشینم اینجا و التماست کنم که بیدار شی

تهیونگ شونه های همسرش رو گرفت و چند بار تکونش داد اما جونگ کوک فقط مثل بچه ای که شیر بخواد خودش رو به تهیونگ چسبوند و آروم دهنش رو مزه مزه کرد

-صد بار بهت گفتم قبل از من دوش بگیر ... به بوی بدنت حساس شدم ... مثــل الان ...

جونگ کوک رو نچندان آروم به گوشه ای هل داد و مقداری ازش فاصله گرفت .. چندین بار عوق زد ، نزدیک بود دوباره به دوران شیرین تهوع های صبحگاهیش برگرده اونم به لطف وجود بوی بدن جئون جونگ کوک

-میشه صبحا یکم باهام ملایم تر باشی ؟ من دیروز حموم بودم هیچ بویی نمیدم ! تو هم با این حساسیتای کوفتیت
-میشه تو اول یلحظه پاشی و پیامی که بابات فرستاده رو گوشیم رو ببینی یه آدرس فرستاده و گفته تا نیم ساعت دیگه باهم بریم پیشش

جونگ کوک به سختی از جاش بلند شد و در حالیکه داشت چشماش رو میمالید تا باز شن خمیازه کشید و تهیونگ با دیدن این حالتش لبخند
کمرنگی زد و جونگ کوک نگاه موشکافانه ای بهش انداخت

-چیه ؟
-خیلی کیوتی ، یه زرافه ی گنده با گوشای فیلی کیوت
-یچیزی یادت نرفت ؟
-بوس صبحگاهی ؟!

جونگ کوک در حالیکه لب پایینش رو بین دندوناش گرفته بود با سر تایید کرد و تهیونگ به آرومی جلو اومد و صورت همسرش رو با دست قاب گرفت ، بوسه ی صبحگاهیشون خیلی مالیم و عمیق شکل گرفت و جونگ کوک کاملا شارژ شد

بعد از اینکه پلکاش بالاخره از هم فاصله گرفتند نگاهی به آدرسی که
پدرش فرستاده بود انداخت و چشماشو ریز کرد ... چقدر اون آدرس براش آشنا بود ، حس میکرد اونجا یکی از ملک های شخصی خانواده ی جئون باشه که از پدربزرگش به ارث رسیده بود و تا جایی که یادش بود اون ملک خیلی قدیمی و داغون بود پس چرا بعد از اونهمه وقت محل ملاقات باید چنین جایی میبود ؟!

MY BABY IS A MIRACLE // KOOKV ✔️Donde viven las historias. Descúbrelo ahora