جونگ کوک همونطور که تو دفتر استادها نشسته بود با اخم به کفشاش خیره شده بود و انگار به چیزی عمیق فکر میکرد و درگیری ذهنی شدیدی داشت
وویونگ که از سال ها قبل دوست صمیمیش محسوب میشد خودش رو روی صندلی کنارش ولو کرد و محکم روی پاش زد تا از فکر بیرون بیاد
-چیشده جئون جونگ کوک ؟ انگار کشتی هات غرق شدند
جونگ کوک اول جا خورد اما بعد دوباره چشماش رو بهم فشرد و دستش رو روی صورتش کشید ، اونقدری کلافه بود که قیافش داد میزد
-نمیدونم باید بگم یا نه ... اما از طرفی اگه نگم مطمئنم تا عصر دیوونه میشم . الان فقط یه آرزو دارم : برم پیش تهیونگ ، محکم ببوسمش و اینقدر تو بغلش گریه کنم تا آروم شم
-دلت برای بچه هات تنگ شده یا یه همچین چیزی؟جونگ کوک لبای خشک شده اش رو به داخل دهنش کشید و خیسشون کرد تا خون نیافتند . از اول صبح که خبر نقشه ی کثیف و جدید بورا به گوشش خورده بود بهم ریخته بود و نتونسته بود درست رو کاراش تمرکز کنه
-میخوای بریم یه کافی شاپ و باهم حرف بزنیم ؟
حس میکرد احتیاج به یه جای ساکت و خلوت نیاز داره تا بتونه حرف بزنه ، در هر حال اونجا خودش مثل یه منطقه ی مین گذاری شده بود و ممکن بود کیم بورا هر لحظه پیداش بشه
-کافی شاپ کجا بود آخه ... نیم ساعت دیگه کلاس دارم فقط بخاطر دوست احمقم نشستم و دارم اصرار میکنم تا بفهمم چه مرگته عوضی
-کیم بورا یکی رو از بین دانشجوهام انتخاب کرده و یسری عکس که حتی خودمم نمیدونم بعضیاشو کی گرفته بهش داده تا تو کل فضای مجازی پخش کنه و مثلا نشون بده من و خود هرزه اش باهم رابطه داریم و همسرمه . دیدم یه حلقه هم دستش کرده بود !! میدونی عمق فاجعه کجاست وویونگ ؟ اینکه من رسما هیچ غلطی نمیتونم بکنم و اون لعنتی داره ذره ذره خودشو به زندگیم تزریق میکنه . میدونی اگه تهیونگ ببینه چه شری میشه ؟ اون همین الانشم بخاطر حاملگیش خیلی حساسه فقط مونده یسری عکس که من و بورا درحالیکه تو تخت کنار همیم رو ببینه ؛ با اون وضعش حتما فشارش میره بالا و علاوه بر اینکه بچه هام و خودش تو خطر میافتند برادرش به صد و بیست روش فوق خشن سامورایی دهنمو میگاد .تو نمیدونی جیمین چقدر ترسناکه و البته این قیافه ی مظلوم و کیوت رو نبین ! اگه پا روی خط قرمز بذارم تهیونگ ترسناک تر میشه ... باید چیکار کنم وویونگ ؟! حاال چجوری این شایعه کوفتی که همجا پخش کرده رو پاک کنم تا به گوش تهیونگ نرسه ؟ چند تا از اقوامشون دانشجوهای خودمن اگه بهش بگن بدبختم بدبختتت ... بورا قطعا میخواد پخش شدن
عکسا توسط خودش رو تکذیب کنه اما شاید باورت نشه که امروز تو
راهروی دانشگاه هم دنبالم راه افتاده بود و عشوه میومد تا دانشجوها به رابطه ی کوفتیمون ایمان بیارن . آه خدا دلم میخواد گریه کنم این چه مصیبتیه که باید دقیقا نزدیک زایمان تهیونگ رو سرمون نازل شه ؟! من هیچ گوهی نخوردم حتی به اون زن نگاهم نمیکنم از اول ازش متنفر بودم اما دوباره مثل غده ی سرطانی اومده برینه به اعصابم
-از کجا فهمیدی عکسای چند سال پیشتون رو پخش کرده ؟؟
-یکی از دانشجوهام برای پاچه خواری اومده بود و ازم نمره میخواست تا این ترم رو پاس شه . اون گفت این شایعه چند روزه تو کل دانشگاه پخش شده و همه دارن در موردم حرف میزنند ... خود احمقمم نگاه سنگینشونو روی خودم حس کرده بودم
ČTEŠ
MY BABY IS A MIRACLE // KOOKV ✔️
Fantasy[بچه ی من معجزه است || My baby is a miracle]✨ |COMPLETE| تهیونگ و جونگکوک چندسالیه که ازدواج کردن و زندگی فوقالعاده عاشقانه ای دارن اما وقتی تهیونگ متوجه ی علاقه ی بی حد و مرز همسر عزیزش به بچه ها میشه میتونه دست رو دست بزاره تا زندگیشون از هم بپاش...