part¹³

1.6K 179 25
                                    

تهیونگ مثل همیشه روی کاناپه (که با عوض شدن خونشون تغییر کرده بود و خیلی نرم تر از قبلی بود) ولو شده بود و با قیافه ی پوکر شده به کارتون"ماشین ها 2 " که از تلویزیون پخش میشد نگاه میکرد 

-پسرم تو واقعا اینا رو دوست داری ؟ ددی داره بخاطر تو زوری این
ماشینای روغنی بدرد نخورو نگاه میکنه ؛ بابا جونگ کوکت گفته اون سریال رمنسی که توش صحنه و حرفای بد داره رو نبینم برای سن شما دوتا خوب نیست و منم قبول کردم ... ! نظرت چیه یه درامای کمدی بزارم و باهم ببینیم؟

اما از سمت بچه هیچ جوابی دریافت نکرد ، نه حرکتی نه لگدی ... انگار بچه تو سکوت نشسته بود و کارتونشو میدید پس تهیونگ هم دوباره با لبای آویزون شده به تلویزیون نگاه کرد

وقتی زنگ در به صدا در اومد از جا پرید و با آخرین سرعتی که داشت خودشو به آیفون رسوند

-کیه ؟
+ مهمون نمیخوای تهیونگ ؟ منم مون

بعضی وقتای کارای مون و سهون اینقدر عجیب و غریب بود که با فکر کردن بهش تمام موهای بدنش سیخ میشد ، الان هم با اینکه خونشون رو هنوز یک هفته هم نمیشد که عوض کرده بودند مون پشت در بود و تهیونگ واقعا نمیدونست اون زن آدرسو از کجا گیر آورده انگار یه جی پی اس فعال بالای سر تهیونگ روشن باشه و هرجا میرفت برای مون مثل گاو پیشونی سفید بود و زود پیداش میکرد

-بفرمایید داخل

مون مقداری از تهیونگ بلند تر بود و حالا با پوشیدن کفشای پاشنه بلندی که صداش تق تق توی کل ساختمون پیچید تهیونگ بیشتر شبیه یه کوتوله ی خپل که دوتا بچه تو شکمش داره بنظر میرسید

اون زن همیشه باانرژی و خوشحال بنظر میرسید و لباسایی با رنگای شاد و گرم میپوشید ، حتی با دیدن قیافه ی خندون و زیباش هم میشد حس خوبی پیدا کرد

+ سلام کیم تهیونگ !! حتما از اینکه اینجا میبینیم شوکه شدی اما نمیخواد بترسی ، سهونی از همسرت آدرسو پرسیده بود و اونم با اینکه زیاد تمایلی به دادن آدرس خونه ی جدیدش نداشت برامون پیامکش کرده بود

تهیونگ لبخند معذبی زد و پشت گردنش رو ماساژ داد ، احتمالا مون توی ذهن خوانی هم مهارت داشت و رو نمیکرد

-من که چیزی نپرسیدم
+قیافت شبیه یه علامت سوال گنده بود ؛ با یه علامت تعجب کنارش
-خوشحالم که میبینمت مون ، مدتی میشه که همو ندیدیم تقریبا دوماه یا بیشتر ؟

مون خودش رو روی کاناپه پرتاب کرد و دست و پاش رو با خوشحالی توی هوا تکون داد ، انگار اصلا حرف تهیونگ رو به هیچ جاش نگرفته بود اما بعد از گذشت چند ثانیه پاسخ داد

+ زمانش که مهم نیست ، من الان اومدم چون کتاب عاشقانه های کیم
تهیونگ و جئون جونگ کوک نصف کاره مونده و اصلا دلم نمیخواد چنین زندگینامه ی مهیجی رو نصف و نیمه رها کنم

MY BABY IS A MIRACLE // KOOKV ✔️Where stories live. Discover now