تهیونگ هیچی از بارداری نمیدونست و فقط حس میکرد باید صبر کنه ، بیشتر از یک هفته از اونشبی که معجون رو خورده بود و با جونگ کوک خوابیده بود میگذشت و توی اون چند روز فقط احساس ضعف و خستگی داشت ... رنگش بیشتر اوقات پریده بود و هربار جونگ کوک ازش میخواست باهم به دکتر مراجعه کنند خستگی کاریش رو بهونه میکرد و میگفت که مشکلی نداره
جونگ کوک خونه نبود و تهیونگ تصمیم داشت به یکی از سایت هایی که زنای باردار و ... توش هستند مراجعه کنه و ازشون در مورد علائم بارداریش بپرسه
وقتی وارد سایت شد برای پرسیدن سوال باید ثبت نام میکرد و اون به ناچار اسمش رو 04Byeol گذاشت تا کسی نفهمه پسره
ا04Byeol :سلام من یه سوال داشتم خانوما ، چجوری میتونم بدون دکتر و آزمایش رفتن بفهمم حامله ام ؟
اm re mi Sweet : چند روزه از اون شبتون میگذره؟
ا04Byeol:روزه 9-10
اwife&Mom Bes: بیبی چک ایده ی خوبیه اما خطا داره بهتره بری یه آزمایش کوچیک بدی ، بچتون ناخواستس میخوای شوهرت نفهمه؟
تهیونگ پوکر شد ، همجا گیر یه فضول میافتاد که میخواست تو زندگیش سرک بکشه اینم از سایت مادران نمونه
ا04Byeol: نه خودم میترسم....مرسی از راهنماییتون
قبل از اینکه دوباره اون زن فضول کامنتش رو ریپلای کنه از گروه خارج شد و شروع به ناخون جویدن کرد ... بیبی چک ایده ی خوبی بود ، حداقل برای اینکه تا حدی بفهمه حدسیاتش درسته یا نه ، ولی اگه از شانسش خطا داشته باشه چی؟
ممکن بود هر لحظه جونگ کوک برسه اما اون همچنان استرس داشت تا بفهمه اون مدت سرکار بوده یا واقعا حامله شد ؟ اصلا اونهمه درد و استرسی که کشید کارساز بوده یا نه ؟!
یه داروخونه تو خیابون پایین خونشون بود و میتونست سریع بره و یه بیبی چک بخره ، کتش رو پوشید و کلاه کپش رو روی سرش گذاشت ، تقریبا تا داروخونه دوید
-سلام
-سلام ، امر بفرمایینتهیونگ لبخند معذبی زد و پشت گردنش رو ماساژ داد ، خجالت میکشید خواستش رو بیان کنه
"بیخیال تهیونگ ، اونکه نمیفهمه برای خودت میخوای ... فکر میکنه واسه زنته"
با همین حرفا خودشو آروم کرد و سرشو بالا آورد
-یه بیبی چک میخوام
زن نیشش رو باز کرد و یه لبخند گنده تحویل تهیونگ شرم زده داد، بیبی چک رو روی میز گذاشت
-اگه خانومتون اومده بودند طرز استفادش رو براشون میگفتم که اشتباه ازش استفاده نکنن
-نههه ... چیزه ... به خودم بگید ... من بهش میگم اون حالش خوب نیست
-خب باشه
YOU ARE READING
MY BABY IS A MIRACLE // KOOKV ✔️
Fantasy[بچه ی من معجزه است || My baby is a miracle]✨ |COMPLETE| تهیونگ و جونگکوک چندسالیه که ازدواج کردن و زندگی فوقالعاده عاشقانه ای دارن اما وقتی تهیونگ متوجه ی علاقه ی بی حد و مرز همسر عزیزش به بچه ها میشه میتونه دست رو دست بزاره تا زندگیشون از هم بپاش...