چندین روز بود که احساس خستگی و بی حوصلگی داشت اما امروز
برخلاف روزای دیگه اش با انرژی از خواب بیدار شده بود و با تهیونگ توی تختشون صبحونه خورده بودند ، اون بعد از شوخی خطرناکش لباشو محکم بوسیده بود و بهش گفته بود که تا ظهر که برگرده منتظرش میمونه با قدمای بلند به سمت انتهای راهرویی که کلاسش توش قرار داشت حرکت کرد و چشمش به تابلوی اعلانات دانشگاه و اعلامیه ای که روش چسبونده بودند افتاد ... یسری خاطره از جلوی چشماش رد شدند که باعث شد لبخند گرمی روی صورتش بشینه ، همچیز بین اون و تهیونگ توی یکی از همین اردوهای دانشجویی جدی شده بود ...# فلش بک
-تو نمیای با دانشجوها بریم اردو ؟ همش دو روزه جونگ کوک ... این سد دفاعی کوفتیتو بشکن و بیا ، مطمئنم اگه تو بیای تموم دخترای دانشگاه رو به سمت خودت میکشیوو یونگ همونطور که جلوی چشم جونگ کوک داشت روی صندلی
چرخدارش تاب میخورد صداهای عجیبی از خودش در آورد و گفت-نیازی به جلب کردن توجهشون ندارم
شاید اگه کیم تهیونگ هم بود با وجود بی حوصلگیش میومد ... فقط بخاطر
اینکه بتونه کراشش رو بیرون از کلاس هم ببینه و بیشتر بشناستش ، تمایل زیادی به نزدیک شدن بیشتر بهش داشت-اووو البتههه ، منم دوست دختری مثل دوست دختر تو داشتم دیگه نیازی به جلب کردن توجه بقیه نبود ، با اون اندام و فیسش ... اوففف کوفتت بشه جونگ کوک
جونگ کوک کلافه پوفی کشید و لبه ی میز وویونگ نشست ، دوست
دخترش تو چشم خیلیا بود و یواشکی به جونگ کوک خیانت میکرد اما برای اون اصلا مهم نبود ... همین که بود و وقتایی که بهش نیاز داشت میتونست خودشو داخلش بکوبه بنظر کافی میومد-اون فقط به درد سکس پارتنری میخوره ، ازش متنفرم وویونگ ... جدیدا حالم داره ازش بهم میخوره اینقدر که برای یه سکس چندش بازی در میاره
-اگه کاراش اذیتت میکنه ولش کن جئون ، تا جایی که یادمه تو هیچوقت تو قید و بند ینفر نمیموندی ... همین الانشم رابطت با این دختره طولانی شده
-باید پرتش کنم تو سطل زباله ... !جونگ کوک بی حوصله گفت و لیست دانشجوهایی که قرار بود به اردو بیان رو از بالا تا پایین خوند ، چند بار هم خوند اما اسمی از کیم تهیونگ توی لیست ندید ... نمیدونست چرا پسری به سرزندگی و شادابی اون توی اردو اسم ننوشته
-چرا اسم کیم تهیونگ تو این لیست نیست ؟ لیست دیگه ایم هست ؟
-نه اون نمیادوو یونگ پوزخندی زد و نگاهش رو از جونگ کوک که مات و مبهوت
داشت به لیست نگاه میکرد گرفت
-چرا ؟
-گفت نمیتونه و سرش شلوغه اما دروغ میگه تا آبروش نره ... من دلیل اصلی نیومدنش رو میدونم
-بهم بگو چرا نمیاد !!!جونگ کوک به سمت صورتش دولا شد و با جدیت گفت ، پسری که رو به روش بود نفسش رو چند ثانیه حبس کرد و اونو به عقب هل داد
VOCÊ ESTÁ LENDO
MY BABY IS A MIRACLE // KOOKV ✔️
Fantasia[بچه ی من معجزه است || My baby is a miracle]✨ |COMPLETE| تهیونگ و جونگکوک چندسالیه که ازدواج کردن و زندگی فوقالعاده عاشقانه ای دارن اما وقتی تهیونگ متوجه ی علاقه ی بی حد و مرز همسر عزیزش به بچه ها میشه میتونه دست رو دست بزاره تا زندگیشون از هم بپاش...