Part11

555 133 85
                                    

نامجون جلو نشسته بود و وقتی داشت کمربند میبست سوالشو پرسید: اول بهم بگو چی تو سرته یونگی!

یونگی استارت زد،تهیونگ از بین صندلی خودشو جلو کشید:آره بگو،نقشه ات چیه؟

یونگی ریموت زد و در باز کرد:فعلا باید بریم جای دیگه من بهش گفتم که بره بیرون مسئولیتش با خودشه،دلایل زیادی دارم که بیخیالش بشم ولی راجب اون پسر یه چیزایی منو گیج میکنه،برای همین اصلا دلم نمیخواد جنازش برسه به دستم،فقط میریم یکم بترسونیمشون، گرگم واکنش های عجیبی بهش نشون میده الانم به این فکر کنید هم برای محافظته هم برای ادب کردن سرتق بازیاشون....

نامجون نگاه به تهیونگ انداخت و قهقه اش به هوا رفت،تهیونگ وسط خنده هاش گفت:انتظار نداشتم آلفایAما هنوز نفهمیده باشه جیمین یه گرگینه اس

با شدت ترمز ماشین تهیونگ و نامجون به جلو پرت شدن،یونگی شوکه سمتشون برگشت:چی؟

نامجون اخم هاش توی هم رفت:یعنی هنوز متوجه وجود گرگ جیمین نشدی؟

تن یونگی از حرفاشون سرد شد،سرمای بدی به بدن نامجون و تهیونگ وارد کرد،تهیونگ شقیقه هاش و فشرد:یونگی گرگت و کنترل کن،اگه دلت نمیخواد من و نامجون و اینجا به کشتن بدی.

یونگی مگه عصبانی بود؟
آره آره بود خیلی عصبانی بود.
از خودش
از سرنوشتش
از جفتش
از جیمین
نفس عمیقی کشید و به رانندگی توی اون جاده ی خلوت ادامه داد:از کی میدونید؟
-زمانی که گذشته اش و دیدم از بوی خون شاهرگش حسش کردم.
-خودشم میدونه؟
-آره بهش گفتم.
-پس چرا من نفهمیدم؟
تهیونگ وسط حرفشون پرید:هنوز گرگش به بلوغ نرسیده،جنسیت گرگش بعد از به بلوغ رسیدن گرگش مشخص میشه،ما فکر میکنیم 25 سالگی جیمین به بلوغ میرسه..
-جیمین الان چندسالشه؟
-23
-اممممم
نامجون توجه اون دوتارو جلب کرد:جین پشت تلفن گفت گرگینه هایی که توی بیمارستان بالا سرشون رفته بودن دنبال یه امگای خاکستری میگردن پس داریم فکر میکنیم ممکنه جی اون و پدرش از وجود جیمین باخبر باشن و اینکه ممکنه به چی تبدیل بشه باخبرن.

یونگی دستاش دور فرمون محکم شد:امگای به بلوغ نرسیده ام که باشه یه آلفا میتونه وجود امگای جفتشو حس کنه،اینکه الان حسش نمیکنم یعنی...

نامجون حرفش و کامل کرد:جفتت نیست

پوزخند تلخ یونگی و رایحه سرد شب برفش شدت ناراحتیش رو به دوتا آلفای کناریش ثابت میکرد..
تهیونگ و نامجون رو به این شک انداخت که نکنه یونگی بهش احساس داره.
-  یونگی؟
-  نه تهیونگ سوال مسخره ذهنت و به زبون نیار،من بهش هیچ احساسی ندارم.
نامجون تکخندی زد:هنوزم زرنگی،پس چرا ناراحتی؟

یونگی خندید:من ناراحتم؟عمرا،بهتون که گفتم گرگ زبون نفهمم واکنش های عجیبی نشون میده.حتی تایید نمیکنه که جیمین جفتشه اما الان که میشنوه جفتش نیست،حتی حس میکنم اگه جا داره میخواد بشینه گریه کنه من اصلا نمیفهممش

«𝗜𝗰𝗲 𝗦𝘁𝗼𝗻𝗲»Where stories live. Discover now