-مارک چیه؟
یونگی چند لحظه توی سکوت نگاهش کرد اما بعد از نفس عمیقی گفت:هیچی یجور زخمه...
جیمین گیج تر شد:زخم؟
یونگی ازش فاصله کمی گرفت:آره بیا بریم...
بدون مکث تبدیل شد،جیمین مبهوت شده بهش نگاه کرد"چرا حس میکنم ناراحتی"
وقتی دوباره پشتش نشست و گردن گرگ سفیدش رو بغل کرد با حس کمی رایحه گل یاس جا خورد...
دارم دیوونه میشم؟مگه نگفتن رایحه گرگ من گل یاسه پس چرا الان یونگی این رایحه رو داره؟
"از کجا بدونم الان چه اتفاقی افتاده"
همون لحظه صدایی که به شدت بهش علاقه داشت رو شنید: تو آلفای سفید رو مارک کردی جیمین،اونم نه مارک عادی بلکه یه مارک مالکانه...بهش نشون دادی اونو فقط برای خودت میخوایی،مارک یه پیوند بین من و آلفای برفه...اگه آلفاش مارو مارک کنه بدون شک زیر سلطه اش میریم...من حس کردم که میخواد مارک کنه...اما جلوی خودش رو گرفت...تنهاش نزار جیمین...یه آلفا هیچوقت مارک نمیشه اما آلفای برف به ما اجازه داد...هرلحظه ممکنه آلفا بره تو حالت رات...
"رات...؟؟؟..."
جیمین تو گوشش حرفایی که راجب رات زده بودن پر شد..."نیاز شدید به سکس؟..."
با توقف یونگی از پشت آلفاش بلند شد..
با دیدن جایی که بودن دهنش باز شد:اینجا کجاست؟
یونگی دست جیمین رو کشید:مخفی گاه من...جیمین با دیدن اون کلبه کوچولو وسط تاریکی جنگل چشماش گرد شده بود..
-دفعه پیش که تا صبح بیرون بودی،در واقع اینجا بودی؟
یونگی با یادآوری اون شب سرشو تکون داد:آره
جیمین با کنجکاوی همه جای کلبه رو زیر رو کرد:خیلی قشنگه..
با دیدن یونگی که بی قرار راه میرفت،زیر چشمی به عضو برامده اش نگاه کرد"خب چیزی که گفته بود انگار داشت اتفاق میوفتاد،اینم اینجا توی این کلبه"
یونگی با شک گفت:جیمین باید برگردیم...بخوایی یه روز دیگه میاییم اما الان باید بریم...
جیمین که میدونست مشکلش چیه چیزی نگفت "اگه خودش نمیخواست چیزی بگه...جیمین هم نباید اصرار میکرد"
با برگشتنشون سمت عمارت جیمین متوجه اذیت ها فشار ها روی آلفا بود چندین بار وسط راه توقف میکرد دمای بدن گرگش به حدی بالا بود که جیمین هم متوجه میشد...
همین که باز توقف کرد جیمین از پشتش بلند شد:باید حرف بزنیم یونگی..
اما یونگی تبدیل نشد و فقط نگاه یخ آلفاشو به جیمین داد..
جیمین نفس عمیقی کشید:چرا یهو خواستی برگردی عمارت؟
YOU ARE READING
«𝗜𝗰𝗲 𝗦𝘁𝗼𝗻𝗲»
Fanfiction🐺❄سنگ یخ 🐺❄ژانر:عاشقانه،اسمات،امگاورس،فانتزی 🐺❄کاپل اصلی:یونمین 🐺❄کاپل فرعی: نامجین،(تهکوک"ورس") ❄🐺خلاصه: جیمین یا باید برای زندگی جدیدش میجنگید...یا خودش و تسلیم آلفای برف زندگی گذشته اش میکرد که به شدت کینه ای بود.... ـــــــــ نامجون باید د...