جیمین نگاهی به چهره جدی نامجون انداخت:شوخی میکنی مگه نه؟
نامجون به قیافه متعجب همه رو نگاه کرد:نگران نباش جیمین تو احتمالا یا پدرت یا مادرت انسان بوده پس مثل ما کامل نیستی ولی تا میتونی از گرگینه ها دور بمون چون میتونن تبدیلت کنن منم کمکت میکنم اگه تو خطر بودی فقط بهم خبر بدهتهیونگ:منم همینطور.
جوری همه بهش نگاه کردن که تهیونگ دستشو تسلیم وار بالا آورد:چرا اینجوری نگام میکنید،من فقط بخاطر اینکه فکر میکردم جیمین یونگی و نابود کرده چشم دیدنشو نداشتم اما به نامجون اعتماد دارم،اگه میگه همینه پس منم میگم همینه..
صدای پوزخند جونگکوک توجه همه رو جلب کرد:اما من از همون اولشم چشم دیدنت و نداشتم..
تهیونگ به مسخره خندید و گفت:اوه این مشکل توئه نه من مطمئنم اصلا دلت نمیخواد یه گرگینه وحشی بهت حمله کنه چون میدونی یه خرگوش مثل تو غیر ممکنه بتونه از خودش دفاع کنه...
جونگکوک غرید:الان تو خودتو چی میبینی گرگ؟ولی بیشتر شکل یه ....
نامجون نزاشت ادامه بدن:کافیه خواهشا کافیه....بچه نیستید که همش باهم بحث میکنید.جونگکوک میدونم شروع خوبی نبود اما حقیقتا نمیتونید از خودتون دفاع کنید...پس بیایید باهم کنار بیاییم...فردا یونگی رو با خودتون بیارید خونه هرجوری که شده سالم بمونه خونی که بهش تزریق شده چه بخوایید چه نخوایید یونگی رو برمیگردونه،وقتی یونگی برگرده جی اون و پدرش بدون شک میان تا دوباره نزارن یونگی برگرده و تاج و تختشونو به خطر بندازه...بعد از اونم بدون شک جی اون با دیدن جیمین میفهمه که تناسخ پیدا جی یون هستش پس تا میتونیم جیمین و مخفی و میکنیم هم از جی اون و پدرش اما اینو بگم یونگی جون جیمین و تهدید نمیکنه اما جی اون میتونم قول بدم بدون شک جیمین و به خطر میندازه...من نمیدونم یونگی ممکنه چه واکنشی به تناسخ جی یون و اینکه حالا یه پسره نشون بده پس داستان زندگی گذشته جی یون و یونگی و از ذهنتون پاک کنید.یونگی دیگه یونگی سابق نیست و جی یون اون دختر نیست.جونگکوک زمزمه کرد: دلم میخواد بگم میشه یونگی برنگرده؟اگه نیاد این همه دردسر نداریم..
تهیونگ ایستاد و با قدم های شمرده سمت جونگکوک رفت: الان چی گفتی تو؟
نامجون باز دخالت کرد:برو بشین ته هرچی میشه به جونگکوک میپری...
به سمت جونگکوک چرخید و ادامه داد:ببین میدونم الان فکر میکنی اگه یونگی نیاد خوش و خرم به زندگیت ادامه میدی اما سخت در اشتباهی،جیمین چند سالته؟جیمین شوکه از سوال یهویی گفت:23
نامجون : تو یه نیمه گرگینه ای و ظاهرت سیب نصف شده جی یون و میتونم بگم وقتی 25 سالت بشه اون کفتار و پسرش از وجودت خبر دار میشن چه یونگی باشه چه حتی نباشه،حالا جیمین تو جوابمو بده یونگی باشه تا جلوشونو بگیره؟یا نباشه تا دستی دستی کشته بشی؟و تو جونگکوک همچنین شما موش ترسو اگه خیلی ترس جونتون رو دارید همین الان جوری رفتار کنید انگار جیمین و نمیشناسید،چون این پسر حتی این زندگی هم قراره ضربه های زندگی گذشته رو بکشه...
YOU ARE READING
«𝗜𝗰𝗲 𝗦𝘁𝗼𝗻𝗲»
Fanfiction🐺❄سنگ یخ 🐺❄ژانر:عاشقانه،اسمات،امگاورس،فانتزی 🐺❄کاپل اصلی:یونمین 🐺❄کاپل فرعی: نامجین،(تهکوک"ورس") ❄🐺خلاصه: جیمین یا باید برای زندگی جدیدش میجنگید...یا خودش و تسلیم آلفای برف زندگی گذشته اش میکرد که به شدت کینه ای بود.... ـــــــــ نامجون باید د...