part22

655 143 62
                                    

جین خوبی؟

با صدای جونگکوک که مدام صداش میکرد، تکون ریزی خورد و انگشتاشو تکون داد...
_اوه تکون خورد، بیداری جین؟...میتونی چشماتو باز کنی؟

مکثی کرد و به سختی پلک هاشو از هم جدا کرد،دیدن چهره کنجکاو و نگران جونگکوک و جیمین اولین چیزی بود که بعد از باز شدن چشماش دید...
زمانی که تقلا کرد گردنشو تکون بده، ناله ای از درد کرد و از درد زیاد توی چشماش اشک حلقه زد...زمانی که خواست ناله کنه فکش تکون نخورد و صدای دردناکش از گلوش خارج شد...
یونگی که خارج از دید جین ایستاده بود با این حالت جین اخم کرد"من نمیتونم بی خیال باشم....اون انسان انتخاب نکرده بود که گرگینه باشه،وظیفه محافظت ازش گردن منه" این ها افکار یونگی بودن که بهش فکر میکرد...با دیدن ناله دردناک جین و ترشح رایحه شدید استخدوس نیشخند زد"کارت تمومه نامجون یه امگا که براش میمیری اما نمیزارم دستت بهش بخوره"

دستی که روی بازوی یونگی نشسته بود نگاه یونگی رو سمت جیمین چرخوند: یونگی چرا ساکتی؟....میشه جلوشو گرفت؟...لطفا یکاری کن.

یونگی بدون تغییری توی حالتش کنار جین نشست و بدون لبخند و جدی پنجه هاشو توی دست جین فرو کرد: میدونم درد داری جین و بهتره فعلا بدنت و تکون ندی،تهیونگ بی حسی برات تزریق کرده نمیتونی تکون بخوری،فقط میتونم بگم راه برگشتی برات نیست و بدون شک تبدیل میشی،چندتا سوال ازت دارم....دلم میخواد بهش فکر کنی بعد جوابمو بدی...پس اگه جوابت مثبت بود،انگشت اشاره ام و فشار بده اگه جوابت نه بود انگشت شصتمو...

نگاه جین بدون واکنشی به یونگی خیره بود و منتظر سوالش بود...
_اول از همه بعد این اتفاق نامجون رو هنوزم دوست داری!؟

جیمین با شنیدن سوال یونگی اعتراض کرد: این چه سوالیه دیگه...باید ازش متنفر باشه...اون...

یونگی با حس فشار ریز به انگشتای اشاره اش لبخند کجی زد و به جیمین نگاه کرد و جدی شده حرف زد: اگه از من کمک خواستی پس دخالت نکن جیمین.

بدون اینکه منتظر جواب از طرف جیمین باشه سمت جین برگشت: علاقه ای به اینکه گرگینه بشی داشتی؟

یونگی با دیدن اشک حلقه شده توی چشمای جین نفس عمیقی کشید و با فشرده شدن انگشت شصتش رایحه تند سردش از عصبانیت پخش شد..."تحمیل گرگینه شدن به کسی که دوسش داشتی،از نامجون که از آلفاش هم منطقی و باهوش تر بود توقع همچین کاری رو نداشت"با ناله جیمین نگاهش کرد،پاک فراموش کرده بود که حالا رایحه اش جیمین رو اذیت میکنه.

یونگی سعی کرد با جین که از هرطرف درد میکشید و جیمین که تحت تاثیر رایحه اش بود آروم حرف بزنه: میخوای کنار نامجون بمونی؟

بازهم انگشت شصتش فشرده شد....
یونگی اولین چیزی که به ذهنش رسید رو بیان کرد: تو الان یه امگایی جین خیلی راحت تحت سلطه آلفا های دیگه قرار میگیری...امیدوارم پیشنهادم رو بد برداشت نکنی اما حالا که نمیخوایی کنار نامجون بمونی باید یا من یا تهیونگ تورو مارک کنیم یا از اینجا بری چون ممکنه چه بخوای چه نخوای نزدیک نامجون باشی...با من موافقی یا نه؟

«𝗜𝗰𝗲 𝗦𝘁𝗼𝗻𝗲»Where stories live. Discover now