Part27

587 121 47
                                    

یونگی به چهره خوابیده جیمین نگاه کرد،انقدر گردنش رو مکیده و گاز گرفته بود که پوست گردنش گزگز میکرد،آخرش از خستگی همونطور خوابش برد.
یونگی برای اینکارش جلوش رو نگرفته بود،میدونست جیمین چقدر داره این شرایط جدید و سخت رو تحمل میکنه.
اما یونگی عصبانیتش بابت این بود که چه نیازی بود جیمین زندگی تلخ بی عشق گذشته رو ببینه.
اون زندگی داغون حتی این زندگی ام تحت تاثیر قرار داده.نمیتونست حتی بخاطرش نامجون رو مقصر بدونه...
ـــــــــــــــــــــــــــــــ

جونگکوک با برداشتن گوشیش دنبال اسم برنامه مورد نظرش میگشت،با پیدا کردن برنامه منتظر دانلود و نصب شدنش موند،به محض اتمام با پای راستش که روی زمین ضرب گرفته بود برنامه رو باز کرد.
بدون مکث توی قسمت سرچ تهیونگ که دیده بود رو سرچ کرد"Taev"

با پیدا کردن اکانت دیدن عکس روی پروفایل گزینه درخواست چت رو ارسال کرد.
هنوز یک دقیقه نگذشته بود که نوتیف "درخواست قبول شد" رو دریافت کرد،لب هاش رو گاز گرفت و با حرص زیر لب گفت: مردیکه ی ترشیده...نشسته یکی بهش درخواست بده.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
«𝗜𝗰𝗲 𝗦𝘁𝗼𝗻𝗲»Where stories live. Discover now