🐺❄سنگ یخ
🐺❄ژانر:عاشقانه،اسمات،امگاورس،فانتزی
🐺❄کاپل اصلی:یونمین
🐺❄کاپل فرعی: نامجین،(تهکوک"ورس")
❄🐺خلاصه:
جیمین یا باید برای زندگی جدیدش میجنگید...یا خودش و تسلیم آلفای برف زندگی گذشته اش میکرد که به شدت کینه ای بود....
ـــــــــ
نامجون باید د...
Jin Pov* پنج دقیقه شد که خوابیدم اما لعنتی با هر تکونی که به خودم میدادم دیکش داخلم جا به جا میشد،برگشتم نگاه کردم دیدم مثل خرس افتاده،به هر سختی بود خودمو بلند کردم ازش جدا شدم...
وقتی ازم خارج شد تازه حس کردم چقدر درد داره،با حرص بهش نگاه کرد با پا هولش دادم و از تخت افتاد پایین...
با موهای بهم ریخته و قیافه خابالو نشست و بهم تیز شد:چه مرگته تو...
حرصی بالشت و برداشتم و کوبیدم تو سرش:به فکر دیک خودت نیستی که کج میشه به کونم،حداقل به فکر سوراخ کون من باش...
نامجون ام کلافه مثل من خندید:بشین جین اینقدر تکون نخور تمام پاهات کام چسبیده،کمر درد میگیری...
درحالی که به دیک لختش اشاره میکردم بازم از زیر دستش فرار کردم:اون دیک بیدار شدت بهم اجازه آرامش نمیده...
یهو سمتم هجوم اورد و گیرم انداخت: گرفتمت....
زدم پشت دستش:هنر کردی گرگ زشت....
با حس تو هوا معلق شدنم تکونی خوردم:هوی خرس گنده،منو بزار پایین ببینم دلم درد میکنه....
بدون توجه به حرفم به راهش ادامه داد:خوب شد بلندت کردم یادت بیاد باید درد داشته باشی..
اوووه! هذه الصورة لا تتبع إرشادات المحتوى الخاصة بنا. لمتابعة النشر، يرجى إزالتها أو تحميل صورة أخرى.
سمت حموم رفت و منو زمین گذاشت و دوش آب گرم و باز و تنظیم کرد و منو زیرش فرستاد. همونجوری زیر دوش درحالی که موهام تو چشمم بود و چشمم نیمه باز بود نگاهش میکردم،خندید:حس میکنم دارم یه پسر بچه تخس و حموم میکنم...