اشک نریختن تو این موقعیت براش سخت و طاقت فرسا به نظر میرسید. ولی نمیخواست اشکی از چشم هاش بریزه. درحین گفتن تک تک حرف هاش دون اینکه کنترلی روی خودش داشته باشه مانند بید میلرزید و رایحه ی گل های خوش عطرش پژمرده و تلخ شده بود.
تهسونگ درحالی که با اخم عمیقی نگاهش میکرد ساکت موندن رو ترجیح داد و لب به کلام باز نکرد.
درهمون حین یوهان پابه پای تهیونگ اشک میریخت.- وقتی بیدار شدم تو یک کلبه بودم، شومینه روشن بود و رایحه ی جونگکوک همه ی فضا رو گرفته بود.
دستی به صورتش کشید و سر تکون داد.
- هیچ زخمی رو بدنم نبود ولی احساس خستگی میکردم، وقتی بیدار شدم هیچی به ذهنم نمیومد، نمیدونستم چخبره وقتی لبلس های که تا شده کنار رو دسدم پوشیدم و بیرون رفتم. فهمیدم کلبه با فاصله ی زیادی خارج از پک قرار داشت.
تهسونگ همچنان ساکت بود.
- احساس ترس و ضعف میکردم برای همین به سمت پک رفتم ولی توی راه..
توی جاش لرزید و لب گزید. رایحه اش خفه کننده شده بود.
- شین یون رو تیکه تیکه شده پیدا ک..کردم.
یوهان هینی کشید ولی تهسونگ با نگاهی حساب شده و دقیقی بع کیز خیره شده بود.
- نفهمیدی کی کشتش؟
تهیونگ لرزید.
- ن..نمیدونم، رایحه ی تیز و وحشتناک جونگکوک همه جارو پر کرده بود و جای پنجه های گرگ رو تیکه های بدنش نشون میداد که مقصر خودشه...
صدای تهسونگ بلاخره بلند شد.
- مطمئنی کاره جونگکوکه؟
تهیونگ نگاهش رو سریع به عموش داد. نگاهش تند و نامطمئن بنظر میرسید.
- دارم میگم. کیم تهیونگ، مطمئنی همه چیز کاره جئون جونگکوکه؟
تهیونگ نفس تندی کشید، همیشه سعی میکرد از این حدس اجتناب کنه و مانند همیشه فکر کنه همه ی تقصیر ها گردن جونگکوکه، تجاوز و مرگ شین یون.
-ن..نمیدونم.
تهسونگ دستی به صورتش کشید و کلافه بلند شد.
- کیم تهیونگ، تو بدون اینکه از چیزی مطمئن باشی یک نفر رو محکوم کردی. متوجه هستی دیگه؟
تهیونگ سرش رو تکون داد و از جاش بلند شد.
- ولی عمو، من یادمه جونگکوک نزدیکم شد. اون اینکار رو با من کرد!
یوهان دو دل بلند شد.
- ولی تو هیت شده بودی ته...
تهیونگ نفس ناباوری کشید و سر جاش نشست.
اگر جونگکوک پشت همه ی اینها نبود چی به سرش میومد؟ یعنی چهار سال از عمرش همینطوری گذشت؟
![](https://img.wattpad.com/cover/311089251-288-k27848.jpg)
YOU ARE READING
White Rose | kookv
FanfictionWhite Rose | رُز سفید من به دلیل ترسی که از تو داشتم برای قویتر شدن تلاش کردم و به عنوان قوی ترین امگای پک رُز سفید شناخته شدم. ولی این کافی نبود نه تا وقتیکه تو دوباره برگشتی و ترسی که من چندساله در حال فرار کردن و انکار کردن آن هستم دوباره ظاهر ش...