شرط آپ پارت بعد:
450 ووت
300 کامنتصدای جیرجیر مانندی به گوشش رسید و باعث شد ناراحت شده هنگام خواب، اخم محوی روی صورتش بشینه. ملچ ملوچی کرد و دست های کوچک و مشت شده اش رو به چشم های سنگینش رسوند.
رایحه ای سنگین، تمام فضا رو متشنج و دلهره آور کرده بود. رز هرچقدر سعی کرد بیدار بشه، نتونست. خواب مانند یک مارِ سمی دورش حلقه زده و تمام تنش رو کرخت و بی حس کرده بود.
لب های کوچکش از هم فاصله گرفته و چشم هاش نیمه باز بودند. سایه ای بزرگ روش افتاد و سنگینی تن مادرش از کنارش برداشته شد. هرچقدر سعی کرد تقلا کنه و هوشیار بشه، نتونست.
گرما و رایحه ی زیبای مادرش هرلحظه ازش دور و دورتر میشد و رایحه ی سنگینی که فضا رو گرفته، کمرنگ. رعد و برق محکمی زده شد و تمام اتاقِ تاریک، نورانی شد. دختر کلافه سعی در تکون دادن بدن بی حسش داشت و گرگش از درون میغرید و چشم های طلایی رنگِ تیزش رو به شخصی که مادرش رو ازش دور کرده، دوخته بود.
گرگش کاملا هوشیار بود ولی هیچ حرکتی نمیتونست انجام بده. توانایی تبدیل شدن رو نداشت. ازونجا که گرگ قدرتمندی داشت همیشه از تبدیل شدن به حالت اصلی و گرگیش اجتناب میکرد و متوجه بود که این کارش باعث آرامش بیشتر اطرافیانش میشد.
قطره های اشک از چشم هاش روان شدن و عرق سردی روی تنش نشست. نمیتونست رایحه اش رو کامل و رسا آزاد کنه و آزاد نشدن رایحه اش تمام تنش رو میلرزوند و گرگِ درونش رو کلافه تر میکرد.
با نسیم سردی که وزید و پنجره ی اتاق رو به حرکت در آورد، پاهاش تکون آرومی خوردن. رعد و برق دیگری زد و صدای باران به گوشش رسید. کم کم متوجه محو شدن رایحه ی سنگین و تیز شد و چشم هاش با حرکت مردمکشون لرزیدند و پلک هاش آروم باز شدن.
با هوشیار شدن و از بین رفتن احساس سنگینی حاکم بر تن کوچکش، انگار که یک کابوس وحشتناک دیده باشه، از جا پرید و با چشم هایی که از حالت عادی بازتر و دهانی که برای ذره ای اکسیژن به التماس افتاده بود نگاه سرگردون و ترسیده اش رو دور تا دور اتاق دوخت و از نبود اثری از ماماش به وحشت افتاد و ترسی هولناک تمام تنش رو قفل و اشک هاش رو روون کرد.
- مـ-ماما؟
با صدای لرزون و بغض داری زمزمه کرد و به لحافی که روی پاهاش سنگینی میکرد چنگ زد.
رایحه ی مادرش گنگ و محو به مشامش میرسید و باعث میشد گرگ درونش به تکاپو بیوفته و خواستار صعود کنه.
رز سعی کرد منطقی همه چیز رو پردازش کنه و عمل احساسی و غیر قابل کنترلی ازش سر نزنه. ولی نبود ماماش و رایحه ی تیزی که باعث بیدار نشدنش شد جلوش رو برای درست عمل کردن میگرفتن.
![](https://img.wattpad.com/cover/311089251-288-k27848.jpg)
YOU ARE READING
White Rose | kookv
FanfictionWhite Rose | رُز سفید من به دلیل ترسی که از تو داشتم برای قویتر شدن تلاش کردم و به عنوان قوی ترین امگای پک رُز سفید شناخته شدم. ولی این کافی نبود نه تا وقتیکه تو دوباره برگشتی و ترسی که من چندساله در حال فرار کردن و انکار کردن آن هستم دوباره ظاهر ش...