شرط آپ پارت بعد:
450 ووت
400 کامنت***
تهیونگ میخواست از شدت خجالتی که درونش جربان یافت خودش رو یک جایی قایم کنه ولی جونگکوک اجازه نداد و با بوسه ی عمیقی که روی لب هاش گذاشت، در فاصله ی بسیار کمی ازش زمزمه کرد.
- اینو دیگه باید از گرگت بپرسی.تهیونگ کمی عقب کشید و با وشم های قرمز و پف کرده اش، به چشم های بازیگوش آلفا نگاه کرد.
- منظورت چیه؟جونگکوک که تحمل دیدن صورت سرخ و بامزهی امگا رو نداشت و البته لب های براق و زیباش، امگا رو توی بغلش کشید و محکم به سینه اش فشرد.
تهیونگ هینی کشید و چشم هاش رو محکم بهم فشرد و دست هاش رو دور گردن آلفا حلقه کرد.
- دردم گرفت.با صدای آروم و ناراحتی زمزمه کرد و جونگکوک با شنیدن صداش، تکخندی زد و بینیش رو بین تار موهای امگا کشید.
- آخرش دیوونهم میکنی.دست هاش بین موهای پریشون و سیاه رنگ امگا در گردش بودن و نگاهش به جایی نامعلوم گره خورده بود.
- گرگ تو... نمیخواد که یادت بیاد.تهیونگ لب هاش رو بهم فشرد و از فکر به اینکه تمام این مدت این گرگش بود که تمام زندگیش رو در یک هاله ای از ابهام فرو برده، لرزید.
- چرا؟ گرگ من اینکار رو نمیکنه.پشت گردن آلفا رو با سر انگشت هاش نوازش کرد و با صدای نرمی تو گوش آلفا زمزمه کرد.
- چرا باید حرفت رو باور کنم؟جونگکوک، تن امگا رو محکم تر بین دست هاش گرفت و تکخند عصبی زد.
- عزیزم، فکر نمیکنم که بخوای به من شک کنی.تهیونگ، رایحه ی نرم و شیرینش رو به مقدار کمی آزاد کرد و از آغوش آلفا بیرون اومد تا بتونه به چشم هاش نگاه کنه.
میخواست اون نارضایتی رو تو چشم های آلفا ببینه.
- چرا نخوام؟ این آسونترین راه برای کنار اومدنه.جونگکوک تار موی مزاحمی که روی صورت امگا بود و رو با نوازش نرمی کنار زد و دستش رو نوازش وار روی صورت امگا گذاشت و با انگشت اشاره، نازش کرد.
- گناهکار نشون دادن من؟تهیونگ لب گزید و پلک آرومی زد. مژه های خیسش با هر برخورد دل آلفا رو میبردن و نگاه شیفته اش رو به دنبال خودشون میکشوندن.
تهیونگ با حرکت آرومی سرش رو کج کرد و لب هاش رو کمی غنچه ای کرد.
- نمیخوای گناهکار من باشی؟جونگکوک به پهلوی امگا چنگ زد و از قوس کمرش گرفت و جلوش کشید.
هیسی کشید و به صورت خوردنی امگا نگاه کرد. سوزان و گرسنه.
- باعث افتخاره، فیلا.
YOU ARE READING
White Rose | kookv
FanfictionWhite Rose | رُز سفید من به دلیل ترسی که از تو داشتم برای قویتر شدن تلاش کردم و به عنوان قوی ترین امگای پک رُز سفید شناخته شدم. ولی این کافی نبود نه تا وقتیکه تو دوباره برگشتی و ترسی که من چندساله در حال فرار کردن و انکار کردن آن هستم دوباره ظاهر ش...