part:53!هراس

2.9K 570 152
                                    

دستی روی شونه اش قرار گرفت و کمی طول کشید از افکارش به بیرون کشیده بشه

گویا سرش به مدت طولانی زیر آب نگه داشته باشن، نفس عمیق و صداداری گرفت و صدای مردی آشنا، موی های تنش رو بلند کرد.

_مشتاق دیدار، کیم تهیونگ.

رایحه‌ خون یک آلفای غریبه حتی وقتی کم‌ترین حد ازش آزاد شده بود هم اونقدری روش اثر می‌گذاشت که زیر شکمش بهم بپیچه و حرکت توله‌‌ رو توی اواخر ماه پنجم بارداری اش رو حس کنه.

آروم به سمتش چرخید و با دیدن جونگین که تاریکی روی تنش نشسته بود پلک سنگینی زد

لب‌های مرد تکون می‌خوردن اما صداش اونقدری دور و نامفهوم به گوش تهیونگ می‌رسید که هیچ‌چیز رو نشنوه.

از حضور این مرد بهت زده بود یا تماس کوتاهی که باعث شد بود گرگش زوزه غمگینی بکشه و برق چشم‌های یخی‌اش کدر تر از هروقت دیگه بشه؟

روح امگاش برخلاف همیشه اون روی تخسش رو نشون نمیداد و قفسه سینه‌اش تند تر بالا و پایین می‌شد.

طوری به نظر می‌رسید که درکی از موقعیتی که توش قرار گرفته بود نداشت، انگار تنها جسمش اینجا قرار گرفته بود.

کمی طول کشید تا موقعیت رو درک کنه و متوجه بشه جونگین قدم‌های پیروزمندانه اش رو به سمتش برداشته بود و با جسارت، دستش رو روی گونه‌ تهیونگ گذاشت

_جونگین...

یک دستش تماما صورت پسر رو قاب می‌گرفت.

_رنگت پریده؛ تهیونگ.

یه مکالمه عادی!

طوری به نظر نمی‌رسید که یهو سروکله اش پیاده شده، جوری حرف می‌زد که یک قرار از پیش تعیین شده بود و حتی کمی شاکی به نظر می‌رسید چرا تهیونگ انقدر شوکه بود؟

لحن کنایه آمیزش رو مخفی نکرد.

_با جونگکوک حرف می‌زدی؟

دست بغض دور گردنش پیچید.

تهیونگ آب دهنش رو پایین فرستاد و سرش رو عقب کشید تا از لمس جونگین دوری کنه.

نور چند ماشین که از سمت راست فضا رو روشن کرد و زنگ خطری شد، یه چیزی اینجا درست نبود و ذهنش با وجود افکار سرگیجه آور به کندی شروع به تجزیه تحلیل کرد

_ببخشید؛ من حالم خوب نیست و باید برم.

گرگش که تمام این مدت خودش رو پنهان کرده بود حالت دفاعی گرفت

آروم درحالی که میدونست هیچ‌شانسی با وجود تنها بودنش نداره، قدمی به عقب برداشت و با حس صدای پای گرگینه‌ پشت سرش وحشت زده با تمام توانش دوید اما یک امگای باردار اونقدری سریع نبود که بتونه از دست جونگین فرار کنه.

𝘐𝘮𝘱𝘰𝘴𝘴𝘪𝘣𝘭𝘦 Where stories live. Discover now