جنگل‌چشم‌هاش!part:19

6.6K 1K 355
                                    

سر خودکار بنفش رنگ رو توی دهنش برد و متفکر به سوالات زیاد روی برگه خیره شد،گویا قرار بود تا آخر عمرش همش امتحان بده

درحالی که امتحان های مدرسه‌ش تموم شده بود حالا توی کلاس درس جونگکوک،سه بار پشت سرهم تجدید شده بود!

تا الان چندین بار کتاب‌هارو مطالعه کرده بود اما چرا اینقد گیج بود؟

چشمی چرخوند و خودکار رو پشت گوشش گذاشت، دست به سینه نگاهش رو به جونگکوک که مقابل نشسته بود و با چشم های بسته سرش رو به پشتی کاناپه تکیه داد بود. داد

خودش به جونگکوک گفته بود ازش نپرسه و بزاره توی برگه جواباش رو بنویسه اینجوری استرس نمیگیره ،اما الان که فکر میکرد هیچی یادش نمیومد!

نگاه‌ش رو از جونگکوک گرفت و به کتاب با صفحات باز که روی زانو های مرد قرار داشت داد

چشم هاش بسته بود پس می‌تونست راحت تقلب کنه!

کمی از روی کاناپه نیم‌خیز شد و با دقت به نوشته ها زل زد ، این بین حواسش به باز نشدن چشم های جونگکوک هم بود

_برای چشم‌هات خوب نیست از این فاصله چیزی رو بخونی.

تهیونگ هُل شده نشست و دستپاچه تظاهر به نوشتن کرد.گرگینه های لعنتی،از کجا فهمید؟

_اوه آره اذیت میشم ، میشه یکم نزدیک‌ترش کنی؟

_مابِل!

مرد با لحن اخطارگونه‌ای گفت‌ و پلک هاش رو باز کرد

_من خب..آخه نمیفهمم..

جونگکوک کتاب رو ورق زد و اخم کمرنگی کرد

تهیونگ فکر میکرد این مرد که مثل همیشه غرق در لباس های تاریک شده بود،یه عینک روی نوک بینیش کم داشت تا شخصیت یک استاد سخت‌گیرش رو کامل کنه!

_چه سؤالی رو؟

تهیونگ نگاهی به همه سوالاتی که هیچ جوابی رو جلوشون ننوشته بود انداخت و دستی پشت گردنش کشید،اگه می‌گفت همشون.. خیلی بد می‌شد؟

_عام..سؤال یک؟

جونگکوک یک‌دفعه در کتاب رو بست و روی مبل گذاشت و لبخند کجی زد:

_دوباره از روی سوالت بخون،متوجه میشی.

این بی‌منطق ترین حرفی بود که شنیده بود.

باغیض نگاهش رو از جونگکوک گرفت و با مظلومیت جوری که لحنش جونگکوک رو خلع سلاح کنه لب زد

_جونگکوکی..

_بنویس تهیونگ!

پسر نفسش رو عمیق بیرون داد و با حرص شروع کرد به نوشتن،جونگکوک زیادی مصر بود و مطمئن بود تا کل کتاب رو یادنگیره دست از امتحان گرفتن برنمیداره

𝘐𝘮𝘱𝘰𝘴𝘴𝘪𝘣𝘭𝘦 Onde histórias criam vida. Descubra agora