ماماسیتا!part:21

6.2K 1K 354
                                    

صورتی با خطوط ظریف،نگاهش آروم آروم روی شیب تند گونه های برفگونش لغزوند..به چیزی محکمی برخورد نکرد..به نرمی توی شن فرو رفت..

سینه‌خیز خودش رو به بالا کشوند و به دو شیشه نرم و شفاف با حاشیه های قرمز متصل کرد،چشمی با بازتاب پرتو های گرم خورشیدی که قلب پسر رو از زیبایی های یک زن شعله ور کرد!

موهای بلندش خیس از قطرات آب ، بدون نظم روی شونه‌اش ریخته شده و لباسی که متعلق به خودش نبود به تنش چسبیده بود.

تهیونگ فکر میکرد می‌تونست کلمه زیبا رو برای سیگی بکار ببره؟ سیگی لطافت بود،انرژی از گرما بود!

مژه های کوتاه و صافش آشکارا مهر نهفته درون چشم‌هاش رو به نمایش میذاشتن...اون نشونه ای از معصومیت بود که در عین سادگی می‌درخشید!

شاید برای همین بود که نتونست جلوی زبونش رو بگیره تا با انرژی کلماتش هاله سرخ رنگ رو مهمون گونه های دختر نکنه

_کسی تاحالا بهت گفته چقدر زیبایی؟ کک و مک های روی صورتت بامزه‌ات کرده!

دختر لب گزید و منحنی لب هاش برای لبخندی کشیده شدن..لبخندی به خوشبویی گل های سوسن وحشیِ کنارِ خاک روطوبت خورده اطرافشون، لیلیوم های سفید برفگونی که با رنگِ پوست تنِ دختر در رقابت بودن.

_لطفا اینجوری نگید..

تهیونگ لبخند مهربونی زد و موهای نمناکش رو به بالا هدایت کرد..بازیگوشانه گفت

_چطوری..اینجوری که میگم چقد خوشگلی؟

سیگی آهی کشید و با وزیدن باد، لرز کوتاهی کرد و بیشتر درون آب فرو رفت تا جایی که فقط سرش بیرون بود

خوشحال بود ..حس خوبی داشت از اینکه مهمونِ اربابش با اون چیزی که فکر میکرد فرق داشت ،باهاش جوری رفتار نمیکرد که انگار برای خدمت کردن متولد شده درواقع اونقدری صمیمیت توی رفتار مشخص بود که بی‌اختیار گاردش رو پایین آورد

اما همچنان یک گوشه از ذهنش برای خودش محدودیت سختی گذاشته بود،این پسر برای آقای جئون مهم بود همین باعث می‌شد در اوج صمیمت حد خودش رو نگه داره!

نگاهش رو از آب زلال و شفاف گرفت و به چهره پسر که درونشون سوال موج می‌زد داد ، خندید و چاله گونه‌ش رو توی دید تهیونگ قرار داد

_بپرس..میدونم که میخوای بیشتر درمورد آقای جئون بفهمی‌.

تهیونگ چینی به بینش داد ،مثل اینکه احساساتش خوب خودشون رو لو میدادن

دستش رو توی آب تکون داد و سعی کرد از لغزیدن آب خنک، لذت کافی ببره تا درد عجیب و ناآشنا زیر دلش رو فراموش کنه

_شما از کی می‌فهمیدین که ..دارید..درواقع پیشِ گرگینه ها کار میکنین؟

سیگی بدون مکث جواب داد،انگار بار اولی نبود که کسی این سوال رو ازش می‌پرسه

𝘐𝘮𝘱𝘰𝘴𝘴𝘪𝘣𝘭𝘦 Onde histórias criam vida. Descubra agora