عكس هنريو حال كنين!
بچه ها يه سوال داشتم.بين theo james و adam lambert كدومو بيشتر دوس دارين؟
ميخوام شخصيت جديد بيارم همينطور يه سوال ديگه:
-داستان سريع پيش ميره يا خوبه؟چون من خودم ترجيح ميدم قسمتاى روزمره و كسالت بار ننويسم و قسمتاى هيجانى بنويسم.اگه زيادى سريعه بگين.
....................
د.ا.ن الا
احساس كردم مث گچ سفيد شدم.
-مولى مستى؟
-نه!!
-پس اين حرفارو از كجات دراوردى؟
-ازدفتر خاطراتت!
چى؟اون دفترچه خاطرات منو از كجا پيدا كرده؟
-ببين شايد تو مثل بچه كوچولو ها خاطرات بنويسى ولى من از اين كارا نميكنم!تازه من تو عمرم يه بارم دايركشنر نبودم!
حواس اميل بهم نبود.اون داشت كمك ميكرد كه ليام روى فرش مشروب بالا نياره.اون متنفره از وقتى كه ليام مسته و بهش محل نميده و حالش بده.ولى...
هرى.
اون داشت كاملا به من نگاه ميكرد.
نميدونستم چى بگم.
زبونمو موش خورده بود.
مولى:اگه راست ميگى بزار برم تو اتاقت!
چيييييى؟
-من هيچى تو اون اتاق ندارم!
-ميبينيم!!
و بلند شد و به سمت اتاقم راه افتاد.بيچاره شدم.بدبخت. اگه مولى اون دفترو پيدا كنه آبروم رفته.بلند شدم و پشت سر مولى راه افتادم.رفتيم تو اتاق كه مولى درجا خم شد و پاركت رو برداشت.قلبم وايساده بود و نفس نميكشيدم.كه ديدم زير پاركت دفترم نيست!لبخندى رو لبام اومد.درجا به اميل نگاه كردم كه داشت با لبخند تمسخر آميزى مولى رو نگاه ميكرد.
اميل:چى شده مولى؟زايه شدى؟
مولى بلند شد و با عصبانيت به من و اميل نگاه كرد.يه دفعه برگشتم و فهميدم هرى تمام مدت اينجا وايساده بوده
مولى:بيا بريم هرولد!
د.ا.ن هرى
-بيا بريم هرولد!
چقدر ارزو ميكردم كه اين قضيه واقعى باشه...اون منو دوست داشته باشه.ولى نه...هيچوقت نميشه هيچوقت.من هيچوقت پرنس لوك اون نميشم.مولى دستمو گرفت و منو كشيد بيرون.دم در يوديم كه دستمو از دست مولى ازاد كردم.
-چته؟
-تو چته؟بيا بريم ديگه!
-چرا بايد باهات بيام؟
-هرى خودت خوب ميدونى من ميتونم كارى كنم كه اون قرارداد لعنتى جورى به ضررت تموم شه كه از بخ دنيا اومدنت پشيمون شى!
-دستمو گرفت و منو از خونه كشيد بيرون.سوار ماشين مولى شدم و مولى شروع كرد رانندگى كردن.درسته... من عاشق الام و همينطور ازش متنفرم(تبرييييييككككك هرى اعتراففففف كرددددد😁😁😬😬👏👏😂😂🤗🤗🍾🍾🍷🍻🎉🎉🎉🎊🎊🎊❤️❤️❤️)مولى رسيد دم خونه ى من و ماشين رو نگه داشت.پياده شديم و رفتيم تو.افتادم رو مبل.مولى رفت تو اشپزخونه و با دو تا ليوان و يه شيشه ويسكى غليظ برگشت پيشم.ميتونين بهترين مشروبارو تو خونه ى من پيدا كنين.سريع سه تا ليوان پشت سر هم رفتم بالا.تو سرم حرف الا بود.
-من فكر كردم من و تو ميتونيم دوست باشيم ولى نميشه.
-برو و هيچوقت برنگرد.
-ازت متنفرم هرولد ادوارد استايلز.
-تو دارى بهم هر دفعه وحشتناك تر از قبل اسيب ميزنى.
به خودم اومدم و متوجه شدم حدودا ١٠ تا ليوان خوردم.
مولى داشت خيلى موذيانه منو نگاه ميكرد.اومد سمتم و نشست رو پام و با يه لحن خيلى سكسى گفت:
-هز...؟
نفساى سنگينم داشت خفم ميكرد.مولى سرشو برد سمت لاله ى گوشم و اونو ليس زد و بعدش به سمت گردنم اومد و اونو شروع كرد مكيدن.يه اه از دهنم خارج شد. اون ميدونه منو چجورى تحريك كنه.
سرشو اورد بالا و گفت:
-هز من گشنمه...
سرمو بردم بغل گوشش و با يه صداى خيلى كلفت گفتم:
-الان سيرت ميكنم...
بلندش كردم و شروع كردم لباشو وحشيانه گاز گرفتن. زبونمو تو دهنش ميچرخوندم.برام مهم نبود كه الان خفه ميشه.بردمش سمت اتاق و پرتش كردم رو تخت.اگه الا ميگه از زندگيش برم،اگه ميگه ازم متنفره،اگه ميگه بهش اسيب ميزنم قبوله؛برام ديگه هيچى مهم نيست. سرمو كردم تو گردنش و شروع كردم مكيدن و گاز گرفتن.مولى يه اه بلند كشيد وقتى نقطه مورد علاقش رو پيدا كردم.دستشو برد سمت شلوارم و با كمربندم ور رفت تا بازش كرد و منو از روى باكسرم محكم ماليد.حسابى سفت شده بودم.اون لباس توريش رو پاره كردم و با سوتين تورى اى كه تنش بود مواجه شدم. نقطه ضعفم...شروع كردم بالاى سينه هاش رو خوردن و گاز گرفتن و مكيدن و يه دفعه اون سوتين تورى سكسيشو جر دادم و پرتش كردم اونور.مولى سرشو داده بود عقب.
-مولى بهم نگاه كن....
-وقتى كه دارم بهت حس خوبى ميدم...
وسط سينشو بوسيدم و دكمه هاى پيرهنمو باز كردم و شلوار و باكسرم رو كامل دراوردم و يه كاندوم گذاشتم و رفتم سمتش و شورتشو از پاش دراوردم.مولى يه اه كشيد.دستمو بردم بين پاهاش.اون براى من خيلى داغ و خيسه و همين باعث ميشد بخوام اسممو فرياد بكشه.
يكى از انگشتامو بردم داخلش و تكون دادم.ولى انگشترمو در نياوردم.سه تا انگشتمو بردم تو و مولى داشت اسممو جيغ ميكشيد.ميتونم بگم نزديك بود كه يه دفعه همه ى انگشتامو كشيدم بيرون.مولى گريش گرفته بود.
-اين بخاطر اينه كه انقد به الا صدمه زدى.
مولى لرزيد و نگام كرد.
-هرى لطفا...هر كارى برات ميكنم..
به پشت كردمش و يه دونه محكم زدم در كونش.
-تا وقتى من نگفتم حق ندارى تكون بخورى..
حدود ١٥ تا زدمش كه صداى گريش بلند شده بود.
-اينا بخاطر اين بود كه اونو ازم گرفتى.
از كاندوم پشيمون شدم و درش اوردم و خودمو خشك تا ته كردم توش.
مولى از درد جيغ كشيد.
-هرى توروخدا!
كشيدم كامل بيرون و دوبا ره تا ته توش فرو كردم.
صداى هق هق خفه ى مولى اتاق رو پر كرده بود.
شروع كردم توش با تمام سرعت تكون خوردن و مولى داشت جيغ ميكشيد و فهميدم كه دوباره داره مياد پس كامل كشيدم بيرون و اون از نرسيدن به ارگاسمش گريه ميكرد.از روى تخت بلند شدم و گفتم:
-بلند شو!
مولى بلند شد و اومد با چشماى قرمز جلوم وايساد.
-زانو بزن جنده.
مولى جلوى پام زانو زد و شروع كرد ساك زدن.اوه جنده كوچولو قرار نيست راحت باشى!موهاشو گرفتم و سرشو كشيدم عقب و اب دهنش كش اومد.سرشو محكم گرفتم و خودمو توى دهن گرمش تا ته عقب و جلو ميكردم كه سرعتمو بردم بالا و مولى قرمز شده بود اما باز زبونشو ميچرخوند.اون تو اين كار حرف نداره.خودمو تا ته توى دهنش خالى كردم و مولى همشو خورد.همينطور ايستاده كمرشو خم كردم و دوباره خودمو توى اون سوراخ كون قرمز كوچولوش فرو كردم و با تمام سرعت خودكو تكون دادم كه مولى اومد و ادامه دادم تا وقتى كه خودم براى بار دوم اومدم.خودمو از مولى كشيدم بيرون و كلشو اوردم بالا و عميق بوسيدمش و بعد ولش كردم و گفتم:
-من ميرم دوش بگيرم.
و رفتم سمت حمام.من به الا و عشقم بهش خيانت كردم.
.................
ميدونم خيلى خيلى درتى بود خاك تو سرم.
YOU ARE READING
mad love(H.S)
Fanfictionچشمات رو ببند و بزار قلبت راهت رو نشونت بده... یا بزار عقلت راهنماییت کنه چون اون چیزی رو میدونه که قلبت نمیدونه.... کدوم؟ همه ی زندگی همینه...همه چی به این تصمیم بستگی دره...