بالاخره تموم شد .دو هفته سخت برای همه و بالاخره تمام تزئینات تموم شد .این یعنی که دوباره دشمنی ، دوباره بحث ، دوباره نگاه های نفرت آمیز و بدتر از همه یعنی ندیدن لیام . یعنی که زین دیگه نمی تونه لیامو اونقدر نزدیک به خودش داشته باشه . نمی تونه به اون چشمای شکلاتی زل بزنه و خودشو توی لبخند لیام غرق کنه . به معنای واقعی ، تموم شدن این دو هفته برای زین یعنی جهنم .
اونا رو به روی هم وایساده بودن . مد ها یه طرف و مین ها یه طرف دیگه . سیدنی رفت جلو تا به اپراتور دستور بده . دستشو روی شی گرد گذاشت.
_برنامه تا یک. دو .سه آماده است . سلام ۲ چطوری میتونم کمکت کنم؟
اون صدای الکتریکی گفت و سیدنی به من نگاه کرد .
_دیوار بکش
_دریافت شد
و بعد از اون دیوار بینمون کشیده شده . آدم های اونور محوطه یکی یکی از دید زین محو میشدن . دوباره شروع شد . دوباره یه دیوار لعنتی بینشون بود و حق نگاه کردن به اون چشمای لعنتی رو از زین میگرفت .
_باید بریم
سیدنی زینو از افکارش بیرون آورد .
زین آروم سرشو تکون داد و پشت نایل رفت پایین توی محوطه ی خودشون .فردا روز مهمونی بود ،ولی زین زیاد هیجان نداشت . اون میخواست مهمونی روکنار لیام بگذرونه .وااای از دست مغز زین که نمی تونست اونو به چیزی جز لیام منحرف کنه . اما دست خودش نبود . اون واقعا میخواست که تو مهمونیدکنار لیام باشه .
_به نظر میرسه یکی پکره
سیدنی گفت و کنار زین رو تختش نشست . زین یه لبخند نصفه بهش زد اما تونایی جواب دادن بهشو نداشت .
_کار نمیکنه
_چی؟
_اینکه میخوای چشمای ناراحتتو پشت لبخندت قایم کنی
زین پوفی کرد . از این متنفر بود که سیدنی میتونست مثل یه کتاب بخوندش .
_من واقعا ازت بدم میاد اِس
_حس ها مشترکه
زین بالشتشو برداشت و روی سر سیدنی کوبید
_هی
سیدنی با موهایی که توی هوا پخش شده بود گفت
_خب کالا بهم بگو چه مرگته زینی_منو اونطوری صدا نکن
_هرطور که دلم بخواد صدات میکنم، حالا بگو چته.
_درباره ی مهمونیه
_چی درباره ی مهمونیه؟
_فقط ازش خوشم نمیاد
_دوست داری اونور محوطه باشی ، مگه نه؟
زین آروم سرشو تکون داد. جفتشون خوب میدونستن که این تنها دلیلی میتونه باشه، چون زین عاشق مهمونی هاست.
YOU ARE READING
Benefit (Ziam)
Fanfiction_عاشقم نشو _اگه شدم _نباید بشی _اگه شدم _فراموشم کن _اگه نتونستم _باید بتونی _اگه نتونستم! _باید باهاش زندگیکنی _اگه نتونستم _میتونی _وقتی بهت نگاه میکنم توی چشمای قهوهایت یه دنیای دیگه وجود داره که من دارم توش زندگی میکنم. پس ازم نخوا...