لوییس تاملینسون

1.2K 238 46
                                    

_نه

_آره

_زین، این کارت دیوونگی محضه

_خب منم یه مدم

_حرفای منو به خودم برنگردون مرد جوون

زین چشماشو چرخوند. سیدنی‌کلشو با حرس خاروند و زیر چشمی به زین‌نگاه کرد. آخرش این پسر باعث مرگش‌ میشد.

_زین تو نمی‌تونی منفعتتو با 4 بهم بزنی. داداشاش میکشنت. میفهمی؟ الکس سرتو میبره

_برام مهم نیست. اینطوری دیگه نمی‌تونم ادامه بدم

_اوه و اونوقت چرا؟ بخاطر لیامه، مگه نه؟

_آره

_تو اون پسرو‌فراموش میکنی زین

_من نمی‌تونم

زین تقریبا سر سیدنی داد زد و باعث شد اون از جاش بپره.

_من نمی‌تونم تو چشمای آبی 4 ‌نگاه کنم و فکر کنم که اگر چشمای شکلاتی لیام روبه‌روم بود چی میشد. من نمی‌تونم دستمو لای موهای بلند و قرمزش گره بدم و فکر‌ کنم چی‌میشد اگر دستمو لای موهای کوتاه و قهوه‌ای لیام فرو میبردم. من نمی‌تونم ببوسمش، وقتی تنها چیزی که میخوام طعم لباس لیامه، لمس‌ لیامه، چشمای لیامه، خنده‌ی لیامه

زین یه نفس عمیق کشید تا بتونه خشم و ناراحتی توی صداشو کنترل کنه.

_من نمی‌تونم باهاش باشم وقتی ذهنم درگیره لیامه

زین اینبار تن صداشو پایین آورده بود و بغض کرده بود. سرشو انداخته بود پایین تا نتونه نگاه سیدنی رو ببینه.‌

بعد از یه مدت صدای کوبیده شدن در اتاقش اومد و اون بالاخره سرشو بالا گرفت. اشک ها از چشمای طلایی رنگش پایین میریختن و اون دوباره خودشو بخاطر ضعیف بودنش لعنت کرد.

بعد از خارج شدن از اتاق زین، سیدنی یه نفس عمیق کشید تا بتونه خودشو‌ کنترل کنه. تایم ناهار بود و همه توی سالن غذا خوری بودن بجز زین و اون. البته الان فقط زین چون سیدنی الان بیرون بود. با شنیدن صدایی به سمت سالن غذاخوری رفت.

کندال بالا سر یه پسر وایساده بود که داشت سینی غذاشو از زمین جمع میکرد.

سیدنی چشماشو چرخوند. بازم داستان کندال و تازه واردا.

_هی اونجا چه خبره؟

سیدنی داد زد و رفت بین اونا وایساد. به پسره کمک کرد سینی‌شو جمع کنه و بعد رو به روی کندال وایساد. دیگه وقتش بود بهش نشون بده اینجا رئیس کیه.

_سینی‌شو لبه‌ی میز گذاشته بود. خوردم بهش افتاد

_اوه که اینطور

_آره

_ما‌ تو‌ کدوم محوطه‌ایم 19 ؟

_تو محوطه‌ی مد ها

Benefit (Ziam) Donde viven las historias. Descúbrelo ahora