*اون جینجره دیگه که اد نیست الکسه :/*
در سالن تدارکات از هر دو طرف باز شد و هم زمان کوبیده شد.
_خدا میدونه چقدر منتظر این لحظه بودم
الکس غرید و با همون قدم های خشنش به سمت سیدنی رفت.
_خدا میدونه چقدر دوست دارم بزنم دهنتو سرویس کنم
سیدنی با خشم گفت و اون دوتا آمادهی حمله به هم دیگه بودن. که البته این اتفاق بخاطر اد نیفتاد. اومد بینشون وایساد و به عقب حولشون داد.
_بس کنید. جفتتون
نیک الکس رو گرفته بود و زین سیدنی رو. جفتشون بهم یه چشم غره رفتن و یه صفحه مجازی دیگه روی دیوار نیم کرهای مانند قرنتینه ظاهر شد.
_سلام، اسم من آلیسونه. چطوری میتونم کمکتون کنم؟
یه دختر با موهای مشکی و صورت گرد و پوست سفید گفت.
_به اون رئیس لعنتیت بگو بیاد اینجا
سیدنی غرید و با خشم زل زد به آلیسون. اون فقط یه لبخند زد که چالاش رو معلوم میکرد.
_متاسفم. سرش شلوغه. چیزی اشتباه پیش میره میتونی به من بگی
_چیزی اشتباه پیش میره؟ تو لعنتی اصن میفهمی چی داری میگی؟
سیدنی داد زد. به طوری که زین پنج قدم عقب رفت از ترسش. حتی الکسم شوکه شده بود و چند قدم رفت عقب. بین همشون این بازم اد بود تا صحنه رو نجات بده.
_من یه مینم و اون یه مد. این اشتباهه که ما توی یه محوطه باشیم
_اوه متوجه شدم. شما هنوز اون دشمنی مسخرتون رو دارین؟
_اینکه ما باهم کار کنیم غیر ممکنه
سیدنی باز از لای دندوناش گفت. آتیش از چشماش میبارید. آلیسون بازم یه لبخند مصنوعی به سیدنی زد و جلوتر اومد(البته به دوربینش نزدیکتر شد)
_اینکه من و تو داریم باهم حرف میزنیمم غیرممکن بود... 2
آلیسون روی کلمه 2 تاکید کرد. بعد از اون تصویرش ناپدید شد و سیدنی از روی نا چاری آهی کشید. صورتشو پشت دستاش قایم کرد و یه نفس عمیق کشید.
_باشه... باید گروه بشیم
سیدنی گفت و الکس اینبار کسی بود که بخواد معرکه راه بندازه
_عقلتو از دست دادی؟
_راه حل بهتری بلدی؟
سیدنی هم به الکس پرید و یه دست رو روی شونهش حس کرد. وقتی برگشت با چشمای آبی مواجه شد که بهش لبخند میزد.
سیدنی حس کرد یکم حالش بهتره شده و از خشمش کم شده.
_باید گروه شیم
اد اینبار گفت و الکس پیشنهاد داد.
_باشه. مین ها یه طرف، مد ها یه طرف
_واقعا 10 ؟ یکم عادلانه بازی کن
سیدنی گفت و الکس چشماشو چرخوند. اینبار زینم به مکالمهشون پیوست
_میتونید 9 رو بدین به ما
اون گفت و نگاه آتیش الکس اینبار روی اون بود.
_مگر اینکه از جونش سیر شده باشیم
اون به زین پرید و اون یکم عقب پرید. انتظار داشت واقعا الکس دو دستی لیامو تقدیمش کنه؟
_باشه، 3 رو بدین
سیدنی پیشنهاد داد و الکس یه نیشخند زد.
_تو خواب ببینی برادرمو بفرستم پیش یه مشت مد
_میام همچین میکوبونم تو...
حرف سیدنی نصفه موند وقتی لیام پرید وسطش
_خب همه باهم کار کنیم
_قبوله
اد سریع گفت و اینبار رفت پیش برادر خشمگینش وایساد. میشد گفت الکس و سیدنی داشتن با چشماشون همو میکشتن.
_خیلی کار برای انجام دادن داریم. فقط دو هفته داریم. بهتر نیست زودتر شروع کنیم؟
نیک گفت و همه سری تکون دادن.
_اول باید تِم اتاقو انتخاب کنیم
پری گفت و به محوطه کاملا سفیدی که توش بودن نگاه کرد. این محوطه تنها جایی بود که دیدی به دنیای بیرون نداشت. یعنی تنها جایی بود که دورش از شیشههای شش ضلعی درست نشده بود.
_آره. من با اون به تفاهم برسم؟
_10 بس کن
اد سر داداشش داد زد. واقعا که جلوی این پسرو گرفتن کار خداست.
_نه تو مثل اینکه تنت میخاره
سیدنی گفت و بازم اومد حمله ور بشه که اد جلوشو گرفت.
_2 خواهش میکنم، فقط دو هفته
_اینو بهتر نیست به داداشت بگی؟
_10 فقط دو هفته
الکس چشماشو چرخوند و بالاخره با یه باشه، دوهفته تسلیم شد.
_آتش بس؟
_آتش بس
دوهفته میخوان تمام دشمنی. عقاید و هرچی که بهش باور دارنو کنار بزارن. واقعا که هری با این کارش میخواست تاریخ رقم بزنه.
اما این آتش بس، واقعا آتش بسه؟
Love you all sooooooooo much
_sx 💙
VOUS LISEZ
Benefit (Ziam)
Fanfiction_عاشقم نشو _اگه شدم _نباید بشی _اگه شدم _فراموشم کن _اگه نتونستم _باید بتونی _اگه نتونستم! _باید باهاش زندگیکنی _اگه نتونستم _میتونی _وقتی بهت نگاه میکنم توی چشمای قهوهایت یه دنیای دیگه وجود داره که من دارم توش زندگی میکنم. پس ازم نخوا...