چشمای طلایی

1.2K 228 38
                                    

*اون خانومه ناتالیه*

ما یه منفعتو شروع کردیم. اما این فقط یه منفعته. عشقی نیست. لمس عاشقانه‌ای نیست. این فقط یه سوء استفاده از بدنامونه‌. اینکه اون منو فقط به چشم یه وسیله میبینه عذابم میده. من براش هیچی‌جز یه منفعت نیستم. حتی اون روزی که بهم گفت دوسم داره هم دروغ میگفت.

_4?

یکی در زد و منو از افکارم بیرون آورد. اون 1 بود. بهش گفتم بیاد داخل. اون اومد و به در تکیه داد.

_اتفاقی افتاده؟

_12 داره دنبالت میگرده

آلیس گفت و من یه نفس عمیق کشیدم. سری تکون دادم و ازش بخاطر اینکه گذاشت تو اتاقش بمونم تشکر کردم. از اتاقش بیرون اومد و دیدمش. مثل همیشه زیبا بود و میدرخشید.

_12

صداش کردم تا بین جمعیت پیدام کنه. اون تا منو دید لبخندی زد و به طرفم اومد.

_هی 4

اون با همون لبخندش گفت. لبخندی که باعث میشه فکر کنم اون واقعا بهم اهمیت میده.

_بیا بریم

گفتم و اونو بردم توی اتاق خودم. درو بستم. فهمیدم اون روی تختم نشسته. دوباره بهش نگاه کردم. من میتونم این کارو کنم.

_12

من بهش گفتم. و اون توجه‌ش به من جلب شد.

_تو میدونی که من عاشقتم نه؟

_میدونم عزیزم. منم تورو...

_بیا بچه دار شیم

وسط حرفش پریدم تا نتونه اون سه کلمات پوچشو تکرار کنه.

_چی؟

_بیا بچه دار شیم

_تو میدونی این به چه معنیه نه؟

_فکر کردم گفتی دوسم داری

_دارم

_پس بیا بچه دار شیم

اون بهم نگاه کرد. انگار باورش نمیشد اما بعد یه نفس عمیق کشید و سرشو پایین انداخت. من میدونستم‌. اون دوسم نداره

_باشه
...

لیام با شنیدن صدای آژیر کتابشو بست. بالاخره صبح شده بود و میتونست از اتاقش بره بیرون. دیت و صورتشو شست، از اتاقش بیرون رفت و پشت صف طولانی صبحانه وایساد‌.

جلوی‌ جلو پری رو دید که داشت صبحانه‌شو میگرفت. پشت سر اون بردادراشذهم غذاشونو گرفتن. همشون به یمت میز همیشگی‌شون رفتن‌. پری به نظر خوب نمی‌رسید. لیام فکر میکرد این بخاطر بهم خوردن منفعتش با زینه.‌ شاید اونا بخاطر اینکه عاشق هم شدن منفعتشون بهم خورد‌.

Benefit (Ziam) Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang